🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 فرار یا قرار؟ 🌵فلسفه تنها کلاسی بود که به خود این اجازه را می‌دادم تا کلاس را به حاشیه بُرده و از اساتیدِ آن، سوالات خارج از درس بپرسم؛ اما حاجیه خانم دیباج با همه‌ی اساتید فلسفه‌‌ای که دیده بودم فرق داشتند چنان مثل جدشان امیرالمؤمنین شوکت، جلالت و هیبت حیدری داشتند که دیگر می‌بایست فرار را بر قرار ترجیج می‌دادم و واحد فلسفه را حذف می‌نمودم؛ آنقدر بگیر و ببند بود که نگو و نپرس، باید قبل از تدریس هر درس، پیش مباحثه می‌کردیم، گزارش انجام آن را ثبت و قبل از تدریس استاد، پیش تدریس ارائه می‌دادیم، اما ماجرا به اینجا ختم نمی‌شد تازه بعد از این همه خونِ دل خوردن، مباحثه‌ی پس از تدریسِ استاد نیز به قوت خود باقی بود و باید گزارشش را در دفتر کلاسی ثبت می‌کردیم. چندتایی از بچه‌ها درس فلسفه را حذف کردند؛ من هم در برزج حذف و جذب بودم که یک مرتبه باب فیض باز شد و دخترِ دایی جان، تماس گرفتند و گفتند روزهای چهارشنبه‌ی هر هفته ساعت ۹تا۱۱ منزل‌شان زیارت جامعه است و مرا برای خوانش زیارت جامعه دعوت نمودند؛ عجب پیشنهاد خوبی بود مثل نابینایی که تازه بینا شده باشد در پوستم نمی‌گنجیدم چون جلسه‌‌ی پیشنهادی دُرُست همان روز و ساعتی بود که فلسفه داشتیم؛ با مسئول آموزش صحبت کردم ایشان مرا از عواقب حذف فلسفه و عقب ماندن از سایر هم‌دوره‌ای‌ها و... مطلع کردند و من باز آمدم سرِ خانه‌ی اول، سرِ خطِ دوراهی رفتن یا ماندن، در حیرت عجیبی بودم و برای رفع تَحیّر متوسل به استخاره شدم، ترکِ درس فلسفه بسیار بد آمد و من بر خلاف میل باطنی زجرِ فلسفه را بر جان خریدم و بحمدلله شیرینی روایت‌خوانی ارزانی‌ام شد. خانم دیباج تنها استاد فلسفه‌ای بودند که زمختی فلسفه را با روایت‌خوانی تلطیف و تلخی آن را با روایت شیرین می‌کردند. 👓دیروز که استاد دیباج عینک‌شان در دسترس نبود، از بین همه‌ی دوستان این افتخار نصیب بنده شد و استاد با مهربانی مادرانه، کتاب روایی را به دستم دادند و با چهره‌‌‌ی جمالی‌شان فرمودند: "دخترِ خوبِ کربلایی‌ام برای‌مان روایت بخوانید." هر چند از جهتی دلم می‌خواست روایت را با کلام شیوا، شیرین و دلنشین ایشان بشنوم اما از جهت ديگر خرسند شدم که نورِ چشمِ استادم شده‌ام. بنابراین با کمال میل کتاب روایی را با قوت گرفتم و پس از اینکه زیر لب برای شفای چشمان‌‌ استادم دعا کردم، در دل خدا را شکر نمودم از اینکه سال ۸۵ درس بدایه‌الحکمه را حذف نکردم. لایدرک العلم براحه‌الجسم اما متاسفانه بعد از اتمام کلاس استاد دیباج، روایت‌خوانی در حوزه، به تاریخ پیوست و باز گَردِ غربت بر چهره گرفت. 🖊نویسنده: مرضیه‌رمضان‌قاسم‌بنت‌العلی 🌍 ╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110