🌷 بگذار تا از یک گلِ شبو بگویم از غربت ِحامی محرومان بگویم شد خوابگاهش در دل و دامان کوهی از کوه نستوه خراسانی بگویم مردی که بعد از رفتنش مِه برطرف شد از آن سکوت حیدریِ او بگویم مردِ خروشانی که خونِ مردِ میدان آکنده گشته در رگ‌ و جانش بگویم از او که آغـــوش رضا شد بستر او از آن عبای خاک و افلاکی بگویم از سیدی که مزد خدمت‌های او شد بستر کنار مضجع ثامن بگویم از لاله‌های سوخته، دشتِ شقایق از ساحل آرام و بی‌پروا بگویم از عاشقی مخلص که از پاکی و اخلاص از خود گذشت و شد فدا باید بگویم 🖊مرضیه رمضان‌قاسم 🌍https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef ╰┈➤Ⓜ️