بسم الله الرحمن الرحیم «والصُّبحِ اذا اَسفَر...» قسم به صبح، هنگامی که چهره بگشاید؛ وقتی چشمان تارم را گشودم و روی گندمگونت را برای اولین بار دیدم، تو لبخند بی‌حالی می زدی و من گریه می کردم... مرا بوییدی و بوسیدی و در پتوی سفیدی پیچیدی، آنگاه پسرک گرسنه ات را از عصاره وجود خود سیراب کردی...🤱🏻 «والشمس و ضحـٰها...» قسم به خورشید؛ وقتی که آسمان را روشن می کرد و تازه تو می رفتی که بخوابی...😴 چون دیشبش تا صبح مشغول گریه ها و بی قراری هایم بودی... «والشفع والوتر...» قسم به زوج و فرد؛ روزهایی که به دانشگاه می رفتی و پدر مرا نگه می داشت تا برگردی و پسرت را تحویل بگیری و  او به کارش برسد... و من کم کم در گردش آغوش شما گردش زمانه را یادگرفتم... هرچند یاد نگرفتم وقتی خسته به خانه بر می گردی از تو غذای تازه طلب نکنم... «والفجر...» قسم به سپیده دم؛ صبح هایی که برای مدرسه و نماز با نوازش بیدارم می کردی و پاسخ غر غر هایم به زمین و زمان را با لبخند می دادی... و این در حالی بود که از ساعتی قبل لقمه و نارنگی ام در کیف مدرسه آماده شده بود...🍊 همان نان و پنیری که خیلی وقت ها نمیخوردم و روی دستت باد می کرد ... «والسماء و ما بنـٰها» قسم به آسمان و آنکه آن را بنا ساخته؛ زمانی که صدای کل کل هایمان با بچه ها در خانه به آسمان می رفت... و تو همزمان با آشپزی و انشا گفتن به خواهرم، به فکر پیرزن همسایه هم بودی... اما یادمان داده بودی خودمان دعوا را جمع کنیم... «والارض و ما طحـٰها» قسم به زمین و آنکه اورا گستراند؛ به بدو بدو های من در خانه ی کوچکمان و حوصله و سردرد های تو ... زمانی که زمین می خوردم و تو برایم قصه مردانی را تعریف می کردی که از افتادن، درس برخاستن گرفتند... «والیل اذا سجی» قسم به شب هنگامی که آرام گیرد؛ ولی من که آرام نمی گرفتم! از تو قصه میخواستم! و تو از داستان پیامبران و قهرمانان تاریخ برایم می گفتی.... همیشه هم قبل از اتمام قصه خوابم می برد... «والعصر» قسم به زمانه... به عصر هایی که من که دیگر مرد خانه صدایم می کردی از خرید نان سنگک تازه طفره می رفتم و تا غروب سرگرم فوتبال در کوچه بودم...🚶🏻‍♂ «و هذاالبلد الامین» قسم به این سرزمین امن؛ آغوشت را می گویم... زمانی که در اوج حرارت بحران های نوجوانی، پناهگاه من خانه مادری بود... دست رد به بی اصالتی ها زدم چون ریشه در خاک استواری داشتم...🌳 «و ما خلق الذکر والانثی» قسم به آنکه مرد و زن را آفرید؛ و تو و پدر دست مرا در دست همراهی همیشگی گذاشتید تا درس زندگی که در این سالها از شما آموختم به کار ببندم ... «و والد و ما ولد» قسم به پدر و فرزندش؛ زمانی که مادر بزرگ و پدر بزرگ شدن، لبخند را بر صورت هایتان که تازه با چروک ها خو کرده بود انداخت...👵🏻 و اسباب بازی هایی که برای من نخریدید و برای مغز های بادام خریدید... پدر و عزیزم! دوستتان دارم!❤️ شمایی که مهد قهرمان پروری بودید... شمایی که از مرد خانه، مرد میدان ساختید... شمایی که... بگذار از زبان سردار دلها شما را وصف کنم؛ خداوندا، تو را سپاس که مرا از پدر و مادر فقیر، اما متدیّن و عاشق اهل‌بیت و پیوسته در مسیر پا کی بهره‌مند نمودی. از تو عاجزانه می‌خواهم آنها را در بهشتت و با اولیائت قرین کنی و مرا در عالم آخرت از درک محضرشان بهره‌مند فرما.✨ مبارک 🌹تقدیم به تمام مادران شهدا🌹