تا نماز صبح یک ساعتی وقت داشتیم که روح الله من را بیدارکرد ، آماده شدیم. روح الله کاملابرعکس من بود، خیلی مرتب و سعی می کرد هرکاری را سر ساعت خودش انجام دهد.☺️ همیشه هم به من تذکر می داد که «رسول یکم مرتب باش».😐 من هم همیشه باخنده می گفتم :«باشه ، باشه»😅 آن موقع سحر بعد از آماده شدن ،تمام وسایل کمدش رامرتب کرد. این راهم بگویم که وسایل من را هم سرجای خودش چید.🙃 قبل ازاینکه از خانه بیرون بیاییم، نگاهی به من کرد و گفت:«مگه امروز راپل کارنمی گنیم؟»سرم را برای تأیید حرفش تکان دادم.🧗‍♂ از داخل کوله اش یک بسته بیرون آوردبه من داد، گفت:«بیا اینو برای تو خریدم». بسته رابازکردم ،یک جفت دستکش برزنتی مخصوص راپل برای فرود بود،سریع دستم کردم.🧤 خیلی شیک وخوش فرم بود.😍 ازدست هایم درشان آوردم، گذاشتم داخل کوله ام و بعد از خانه بیرون آمدیم.🤗 📚 🍁کپی با ذکر منبع و نام شهید رسول خلیلی و آی دی کانال جایز است . 🆔 @Rasoulkhalili