°•|🌿🌹
#شهید_عبدالمجید_صدفساز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
◽️یک هفته قبل از عملیات فتحالمبین من و برادرم و خواهرم در منزل بودیم که مجید با تبسم خاصی که بر لب داشت به مادرم گفت: «من مثل علیاکبر امام حسین(علیه السلام) شهید میشوم»
◽️بعد دستش را روی سرش گذاشت و ادامه داد: «تیر عراقیها به سر و چشمم میخورد، مادر مرا ببخش که این حرف را میزنم، ولی به خاطر وضعیتی که سر و صورت من پیدا میکند، دوست ندارم در غسالخانه بالای سر من حاضر باشی و مرا در این وضعیت ببینی».
◽️بعد از مادرم خواست تا او را حلال کند، مادرم نیز گفت: «از همین حالا تو را حلال میکنم» و به گریه افتاد. روز بعد به همراه مجید به «بهشت علی» رفتیم تا او بر سر مزار دوست شهیدش محمد افخم فاتحهای بخواند.
◽️به من وصیت کرد او را در کنار دوستش به خاک بسپاریم. آن جا نیز قبری خالی بود که روی آن را با ورقهی حلبی پوشانده بودند. مجید ورقه را برداشت و به دقت درون آن را نگاه کرد و بعد حرفش را تکرار و تأکید کرد.
◽️سرانجام وعدهی او در عملیات فتحالمبین محقق شد و در دشت عباس در تپهی چشمه یک، یک گلولهی کالیبر ۷۵ تیربار به چشم راست او خورد و از پشت سرش خارج شد و او به آرزوی دیرینهاش رسید و در کنار مزار دوست شهیدش به خاک سپرده شد.
راوی 👈 برادر شهید
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
@raviannoorshohada