به کوله پشتی ام برس!😂 یک روز که با چند تن از دوستان با قایق در نی زارها در حال گشت زدن بودیم، ناگهان از جلوی دشمن در آمدیم. آن ها مجهزتر از ما بودند و سریع قایق ما را هدف قرار دادند. سعی کردیم دور بزنیم و به مقر برگردیم. اما این کار طول کشید و چند تن از بچه ها به شهادت رسیدند. وقتی از قایق پیاده شدیم و مجروحان و شهدا را از قایق خارج کردیم، یکی از بچه ها که در بذله گویی و شوخ طبعی شهره بود، در کف قایق دراز کشیده بود. بلندش کردم و در حالی که از شدت ناراحتی اشک می ریختم، پرسیدم: کجات تیر خورده؟ حرف بزن! بگو کجات تیر خورده؟ او در حالی که سعی می کرد خود را زار نشان دهد، گفت: کوله پشتیم، کوله پشتیم .... من که متوجه منظورش نشده بودم، پرسیدم: کوله پشتیت چی؟! ... گفت: خودم هیچیم نشده، کوله پشتیم تیر خورده به او برس! تازه فهمیدم او حالش خوب است و گلوله ای به او اصابت نکرده، خدا شکر کردم. هنوز می خواستم از خوشحالی او را در آغوش بکشم که متوجه شدم چه حالی از من گرفته. می خواستم گوشش را بگیرم و از قایق پرتش کنم، بیرون که بلند شد و شروع کرد به بوسیدن من. معذرت خواهی کرد و گفت: لبخند بزن دلاور! من هم خنده ام گرفت و تلافی کارش را به زمانی دیگر موکول کردم. راوی: منصور امیرپور مجله شمیم عشق، شماره مجله:21 @raviannoorshohada