📌
#روایت_کرمان
کربلایی یاسین
🌿خیلی دلش میخواست برود کربلا ولی پول رفتن نداشت. نزدیک اربعین که میرسید، زنجیر هیئتش را بر میداشت و از کرمان پیاده میرفت جوپار.
هرسال با همسایهمان راهی میشد؛ خاله صدا میزدش. امسال که خالهاش نبود، خیلی نگران پیادهروی روز اربعین شد. بهش دلداری دادم و گفتم :«نگران نباش پسرم، از هرجا شده پول اسنپ رو جور میکنم که خودمون رو به جاده جوپار برسونیم.»
🌱یاسین هم در جواب گفته بود: « هر طور شده باید به پیادهروی جوپار برسیم.زیارت امام نمیتونیم بریم، زیارت امامزاده که میتونیم...»
📝راوی: سمیه سلطانی نژاد مادر شهید.
🥀شهید یاسین تشت زر
✍نویسنده: زهرا یعقوبی
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋