✨✨✨✨✨✨✨
📕خاطرات شهید
💐راوی: دوستان و همرزمان شهید
✨آخر گذشت تا کجا...
شش ماهی از شهادت نجف گذشته بود، با یکی از بچه ها به طرف خانه نجف حرکت کردیم، قصد دلجویی از خانواده شهید کرده بودیم.
نیم ساعتی از دیدارمان می گذشت و ما همچنان در حال حرف زدن با خانواده شهید بودیم، ناخودآگاه دوستم با صدای بلندی شروع به گریه کرد.
هر چه او را آرام می کردم فایده ای نداشت، تا آنجایی که خانواده نجف هم داغ دلشان تازه شد و باز بی قرارنجف شدند.
در دلم با خودم میگفتم "عجب کاری کردیم؛ مثلا آمده بودیم دلجویی؟!" حسابی از دست دوستم شاکی بودم.
همین که پایمان را از خانه نجف بیرون گذاشتیم، به دوستم گفتم: "این چه کاری بود؟! بدتر شد که... انگار قرارمون چیز دیگری بود و می خواستیم بچه های نجف را آرام کنیم. دوستم اشک از چشمانش تمامی نداشت، می گفت" صحنه ای تمام وجودم را لرزاند... نتوانستم طاقت بیاورم.
چند سال قبل نجف بطور ناشناس برایمان فرشی را به هدیه آورد.
همیشه فکر می کردم حتما اوضاع مالی خوبی دارد که چنین کاری کرده است، اما امشب وقتی حصیر پلاستیکی را زیرپای زن و بچه اش دیدم از خودم خجالت کشیدم. آخر گذشت تا کجا ...
✨🌈✨🌈✨🌈✨🌈
🔆مدرک تحصیلی
در پمپ بنزین اهواز در حال پر کردن باک خودرو بودیم.
شهید مفید خودش پیاده شد تا بنزین بزند...
فرد ناشناس شیک پوشی به ایشان نزدیک شد و ظاهرا از ایشان سوالی پرسید و ایشان هم پاسخ داده بودند. بعد از چند دقیقه ای صحبت با نجف ، به سمت ما آمد و از مدرک تحصیلی شهید پرسید؟!
ما هم گفتیم، مدرک تحصیلی بالایی ندارد. با تعجب رو به ما کرد و گفت: نه امکان ندارد! ایشان فرد با سوادی است، به گمانم مدرک بالایی از دانشگاه معتبر دارد.
«
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋