🌐خُلق نیک امام حسن(ع) راوی : نقل است که شخصی نامه‌ای به امام حسن مجتبی(ع) داد که در آن درخواستی مالی بود. حضرت بدون خواندن نامه فرمود که حاجت تو برآورده است. پس از آن برخی به امام(ع) گفتند آیا بهتر نبود که نامه‌اش را می‌خواندی و به قدر نیاز به او کمک می‌کردی؟ حضرت فرمود: ترسیدم برای مدتی که این مرد با خواری می‌ایستد تا نامه‌اش خوانده شود، خداوند از من مؤاخذه کند (فضائل الثقلین، احمد بن شافعی ایجی، ص ۴۸۶). 🔺منقول است که امام مجتبی(ع) همسایه‌ای یهودی داشت که از دیوار خانه‌اش نجاست وارد منزل حضرت می‌شد و آن مرد از این امر اطلاعی نداشت. روزی زن آن یهودی به منزل امام(ع) آمد و از مسأله‌ مذکور مطلع شد و به همسرش خبر داد. مرد یهودی به نزد امام حسن(ع) آمد و معذرت بسیار خواست. حضرت نیز به او فرمود که جدم مرا به رعایت همسایه بسیار توصیه فرموده است ( نزهه المجالس و منتخب النفائس، عبدالرحمن شافعی، ج۲،ص ۱۹). 🔻مروی است که مردی از شام به مدینه آمد. از دور امام(ع) را دید که بر شتری سوار است. پرسید او کیست؟ گفتند که حسن بن علی(ع) است. آن مرد شامی که تحت تأثیر تبلیغات معاویه در شام بود، پس از شناخت حضرت، کینه‌ خود را بروز داد و نزد امام(ع) رفت و به ایشان و پدر بزرگوارش ناسزا گفت. آن حضرت ساکت بود. سپس امام(ع) لبخندی زده و فرمود که گمان می‌کنم غریب هستی و از اهالی شام. به منزل من بیا تا از تو پذیرایی کنم و اگر مالی بخواهی به تو بدهم. مرد شامی پس از اینکه خُلق امام را دید گفته بود که محبوب‌تر از او در زمین برایم وجود ندارد (کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی بن عیسی اربلی، ج۱، ص ۵۶۱). 🔺گفته می‌شود که مروان بن حکم هر جمعه امیرالمؤمنین(ع) را بر منبر دشنام می‌داد. امام حسن(ع) می‌شنید و واکنشی نشان نمی‌داد. مروان از عصبانیت شخصی را نزد امام(ع) فرستاد تا به ایشان بگوید که همه‌ این دشنام‌ها را به تو و پدرت می‌دهم. امام در پاسخش فرمود: به خدا سوگند من آنچه را گفتی با دشنام گفتن به تو محو نمی‌کنم. اگر راستگو باشی خداوند پاداش صدقت را می‌دهد و اگر دروغگو باشی به سخت‌ترین صورت کیفر می‌دهد (الطبقات الکبری، محمد بن هاشمی بصری، ج۱۰، ص ۳۹۹). نقل شده که مروان پس از شهادت امام حسن(ع) گفته بود: به خدا من به کسی بدی می‌کردم که از کوه هم استوارتر و حلیم تر بود (تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۱۳، ص ۲۵۲). @rawinews