📚 🍁برگ🔟 از سیزدهم 📖در کارِ گلاب و گل🌸 (جلوه‌های رفتاری زندگی امام ‌رضا علیه السلام) 💠ماجرای آن غروب غم‌انگیز(۲) ◀️امام حریف قَدَر خود را به زانو در آورده است که صدای الله‌اکبر مؤذن بلند می‌شود. امام از جا بر می‌خیزد و می ‌رود برای نماز. عمران صائبی با تحیر به امام هشتم نگاه می‌کند. شگفتی خود را در آن لحظات سنگین، در یک جمله می‌ریزد و بر زبان می‌آورد: «پاسخ مرا قطع مکن. دل من نرم شده است. آمادۀ پذیرش حقیقتم.» اما امام که در آن لحظات، حقیقت را جز نماز نمی‌داند، سخن او را نمی‌پذیرد. با ناباوری پاسخ می‌دهد: «نماز می‌خوانم و بر می ‌گردم» و بی‌اعتنا به همۀ آنچه در آن مجلس گذشته است، راه خویش می‌گیرد و می‌رود. می ‌رود تا عمران صائبی بداند اعتقاد او از همگان به مکتب خویش، اسلام عزیز و ستون خیمۀ دین، نماز والامقام، راسخ‌تر و محکم‌تراست. 👈این را نه عمران صائبی، که دیگران نیز بارها و بارها از امام دیده‌اند و شنیده‌اند و حکایت کرده‌اند. ابراهیم ‌بن ‌موسی، یار نام ‌آشنای امام رئوف، راوی حکایت دیگری است از اهتمام امام هُمام به نماز که نور چشم جد بزرگوار وی، پیامبر اعظم، است. او نیز در نیم ‌روزی با امام خوبی‌ها و مهربانی‌ها همراه می‌شود. می‌گوید امام برای دیدار برخی علویان از شهر خارج شد. من بودم و وی. وقت نماز که شد، حضرت از مرکب فرود آمد و به من فرمود: «اذان بگو.» عرض کردم: «مولای من، اجازه دهید اصحاب بیایند؛ بعد... .» حضرت با شگفتی نگاهی به من افکند و دعایی کرد و توصیه‌ای فرمود: «خدا تو را بیامرزد. نماز را بی‌جهت از اول وقت به آخر وقت نینداز. همیشه اول وقت نماز بخوان.» این‌هم گذشت؛ یک عمر زندگی بابرکت گذشت؛ طومار زندگی حضرت نیز در هم پیچیده شد؛ اما حکایت همچنان باقی است. 📚 🔹ادامه دارد... ✅کانال حرم امام رضا(ع) 🆔 https://eitaa.com/razavi_aqr_ir دوستانتان را نیز مهمان کنید...👆👆👆