|•سلامبرابراهیم•|
پهلوان
هميشــه هم حديث پيامبر گرامي اســام را ميخواند:» اگر نماز صبح را به
جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده داري تا صبح محبوبتر است.«
با شروع جنگ تحميلي فعاليت زورخانه بسيار کم شد. اکثر بچهها در جبهه
حضور داشتند.
ابراهيم هم کمتر به تهران ميآمد. يکبار هم که آمده بود، وســائل ورزش
باســتاني خــودش را برد و در همان مناطق جنگي بســاط ورزش باســتاني را
راهاندازي کرد.
زورخانه حاج حســن تــوکل، در تربيت پهلوانهاي واقعــي زبانزد بود. از
بچههاي آنجا به جز ابراهيم، جوانهاي بســياري بودند که در پيشگاه خداوند
پهلوانيشان اثبات شده بود!
آنها با خون خودشان ايمانشان را حفظ کردند و پهلوانهاي واقعي همينها
هستند.
دوران زيبا و معنوي زورخانه حاج حسن در همان سالهاي اول دفاع مقدس،
با شهادت شهيد حسن شهابي)مرشــد زورخانه( شهيد اصغررنجبران)فرمانده
ّمدل، حسن
تيپ عمار( و شــهيدان ســيدصالحي، محمدشــاهرودي، عليخر
زاهدي، ســيد محمد سبحاني، سيد جواد مجد پور، رضاپند، حمداهلل مرادي،
رضا هوريار، مجيد فريدوند، قاســم كاظمي و ابراهيم و چندين شهيد ديگر و
همچنين جانبازي حاج علي نصراهلل، مصطفي هرندي وعلي مقدم و همچنين
درگذشت حاج حسن توکل به پايان رسيد.
مدتــی بعد با تبديل محل زورخانه به ســاختمان مســکوني، دوران ورزش
باستانی ما هم به خاطرهها پيوست.
#اینحکایتادامهدارد