░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░
#سلامبرابراهیم📚
از اينکه اســم مرا ميدانست خيلي تعجب کردم. تا آخر بازي نيم نگاهي به آقا ابراهيم داشتم. همه اش در اين فکر بودم که اسم مرا از کجا ميداند!
چند روز بعد دوباره مشغول بازي بوديم. آقا ابراهيم جلوآمد و گفت: رفقا،ما رو بازي ميديد؟ گفتيم: اختيار داريد، مگه واليبال هم بازي ميکنيد!؟
ُ گفت: خب اگه بلد نباشــيم از شــما ياد ميگيريم. عصا راكنار گذاشــت،درحالي كه لنگ لنگان راه ميرفت شروع به بازي کرد.تا آن زمان نديده بودم کسي اينقدر قشنگ بازي کند!
#اینحکایتادامهدارد...