#سلامبرابراهیم📚
سرباز هم با تير زد و مجروح ما به شهادت رسيد. مجروح بعدي يک نوجوان معصوم بود که افسر بعثي با لگد به صورت او زد! بعد به سرباز گفت: بزنسرباز امتناع کرد و شليک نکرد! افسر عراقي در حضور ما سر او داد زد. اما سرباز عقب رفت و حاضر به شليک نشد!
ُ افسر هم اسلحه کلت خودش را بيرون آورد و گلوله اي به صورت او زد.سرباز عراقي در کنار شهداي ما به زمين افتاد! افسر عراقي هم سريع از کانال
بيرون رفت! بعد به نيروهايش دستور شليک داد و...دقايقي بعد عراقيها، با اين تصور که همه افراد داخل کانال شهيد شدهاند،برگشــتند. ديگر صداي تيراندازي نميآمد. با غروب آفتاب سکوت عجيبي در فکه ايجاد شد!من و چندين نفر ديگر که در ميان شهدا، زنده مانده بوديم از جا بلند شديم.کمي به اطراف نگاه کرديم. کســي آنجا نبود. بيشــتر آنهــا که زنده بودند جراحت داشتند. هوا كاملا تاريک بود که حرکت خودمان را آغاز کرديم و قبل از روشن شدن هوا خودمان را به نيروهاي خودي رسانديم و...
#اینحکایتادامهدارد...