#اسراء 🦋'°
#پارت_5
.
صبح روز بعد مامان ترخیـص شد و برگشتیم خونه ...
ولی چه خونه اومدنی !
کسـری سیاوش رو هم با خودش اورد ...همیشه از این پسر بدم میومد ..
یه حس تنفـر داشتم که با دیدنش عــود میکرد ..
پسری که دختـرا برای یه نگاهش جون میدادن ..!
در ظاهر بهشون حق میدادم ..اخه کدوم دختری
پیدا میشه که از یه پسر مولتی میلیاردر که نصف سهام شرکت های شهر به نامشه بدش بیاد ؟!
استایلش هم که کلا مثل مدل های المانی بود ..
موهای بور و فکی که انگار تراش خورده ...
بینی دهان متناسب و زیبا ...
چشماش ..وای از چشماش !
انگار دو تا تیله یخ به جای چشم داره ..
جوری که من سعی میکردم هیچ وقت باهاش چشم تو چشم نشم ...
اونروز کسری به بهانه دلجویی ..مامان و برد بیرون ..
ولی سیاوش جوری قیافه گرفت که هر کسی هم بود میفهمید نمیخواد بره ...
دلم میخواست سر کسری رو بکوبم تو دیوار ..!
اخه کدوم برادری خواهرش و با رفیقش تنها میزاره و بهش اعتماد میکنه ؟
کافی بود از جلوش رد بشم تا با نگاهش تنم و
وجب بزنه ..
یه دلشوره عجیب داشتم که بی دلیل هم نبود !
✍🏻|نویسندھ:
#زهرا_ق
.
🚫کپی حرام🚫
#اللهُمَّ_عَجِّلَ_لِوَلیِکَ_الفَرَج ❄️
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『
@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"