#مستقیم_کرمان
#روایت_کرمان
<< 🍃 همه داشتند از سرازیری مزار میآمدند پایین. دست همه پُر از گل بود گلهای نرگس، بویش آدم را مست میکند آنهم کنار سردار دلها باشی و شب میلاد خانم فاطمه زهرا(س) هم باشد...
خیلی چشم چرخاندم بفهمم کجا گل پخش میکنند، دلم گل نرگسی را میخواست که اینجا به دستم رسیده باشد انگار با نرگسهای معمولی عطر و بویش فرق میکرد.
دختر مانتویی ۱۴، ۱۵ سالهای که شال کرم رنگش عقب رفته بود و کاپشنش کوتاه بود و زیپش باز ایستاده بود کنار یکی از موکبها، توی دستش یه دسته بزرگ نرگس داشت، رفتم سمتش فکر کرد میخواهم تذکر حجاب بدهم داشت گارد میگرفت، لبخند زدم:
- میشه یه شاخه نرگساتو به منم بدی؟
نگاهم کرد، یک شاخه از بین نرگسهایش کشید بیرون و داد دستم.
تشکر کردم، «حضرت زهرا پشت و پناهت»
شالش را کمی جلو کشید.
>> 🍂 امروز توی عکسها یک شاخه گل نرگس زیر پاها له شده بود، یاد دختر افتادم،
به حضرت زهرا سپرده بودمش،
کاش شماره تماسی از او داشتم.
✍
#نسترن_صمیمی
•
@revayat_khane •