ا❁﷽❁ا «مسابقه» 🔸️ چند وقتی بود جیغ و داد بچه‌ها از روی مخ رد شده و به داخل آن نفوذ کرده بود! شنیده بودیم با تولد فرزند جدید به قبلی‌ها مسئولیت بدهید تا همراهی‌شان بهتر شود و دلگرمی‌شان به محیط جدید بیشتر. خیر سرمان در حال عمل به همین وظیفه بودیم که جنجال‌ها روی سرمان خراب شد. پوشکشا من میارم... من زودتر شلوارشو در آوردم... من جورابشو میشورم... گفتگو با این جمله ها شروع میشد و ادامه‌اش داد و بیداد بود و حتی زد و خورد! در حال وازدگی از شیوه‌های نوین تربیت بودم که این آیه رخ نمود. «والسّابقونَ السّابقون» 🔸️ میان دعوا آیه را پیش کشیدم. - ماشاءالله چه داداشایی... دارن برا کار خوب باهم مسابقه میدن! بچه‌ها همدیگر را می‌زدند و من با خنده ادامه میدادم. - آفرین، فکرشو نمی‌کردم اینقدرا به کار خوب علاقه‌مند باشید! بچه‌ها زیرچشمی نگاه کردند. به منی که این‌بار نه نگاهم خشمگین بود و نه صدایم بلند. خندیدند و ازهم جدا شدند. هر سه خندیدیم... 🔸️ آیه را با ماژیک روی کاغذ نوشتم و برایشان خواندم. «والسّابقونَ السّابقون» کاغذ را چسباندیم جلوی چشم. دعواهای مسئولیت پذیرانه تبدیل به بازی شده بود... ✍️ ○● @revayat_khane ●○