مجموعه مصاحبه با #بانوی_مقاومت
قسمت دوم
✅لطفاً برایمان از شهید عباس علامه بگویید. چه زمانی با ایشان آشنا شدید و این آشنایی چگونه ختم به نامزدی شما با هم شد؟
شانزده ساله بودم که در سال ۱۳۹۵ در منطقه حاره حریک با عباس آشنا شدم. از این آشنایی زمان کوتاهی در حد سه ماه میگذشت که روز ۲۷ شهریور ۱۳۹۵ عقد کردیم. درست است که من کم سن و سال بودم اما عباس به من درس زندگی میداد و مرا برای اینکه زنی قوی باشم و تحصیلاتم را ادامه بدهم تشویق میکرد. دوران نامزدیمان نه ماه به طول انجامید و در این مدت من و عباس آرزوهای زیادی برای زندگیمان داشتیم، وسایل خانهمان را آماده کرده بودیم و من در حال رو به راه کردن بقیه کارها و کمک حالش در اتمام کارهای خانه بودم که عباس در تاریخ هشتم خرداد سال ۱۳۹۶ در منطقه درعا سوریه به شهادت رسید.
✅آیا پیش از شهادت، از ماهیت کار عباس و خطراتی که او را تهدید میکرد مطلع بودی؟
بله، البته از آنجا که عباس تک پسر خانواده بود محل کارش در خطوط مقدم درگیریها نبود اما به طبیعت کارش نبودنهایش طولانی بود.
✅همین ماهیت کارش باعث نگرانی شما نبود؟ بگذارید راحت بپرسم به احتمال امکان شهادتش فکر میکردید؟
خیلی نگرانش بودم و هربار که مجروح میشد به این فکر میکردم که بالاخره تنهایم خواهد گذاشت. در حقیقت از همان زمان که با او آشنا شدم فکر به شهادت رسیدنش با من بود. حتی با هم درباره شهادت و درد جدایی بعد از آن با هم حرف میزدیم.
ادامه دارد...
✨
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#ایستگاه_روایت_شهدا
@revayat_shohada