سیده رقیه نوری تنها دختر شهید سید جاسم نوری در باره پدرش اینگونه می گوید: پدرم من را خیلی دوست داش، من هم خیلی او را دوست داشتم، همیشه برایم قصه می‌گفت، هدیه می‌خرید، من هم جشن تولد 9 سالگی ام را در کنار خانه بابا یعنی مزارش گرفتم، خواستم بابا هم در تولد من باشد، بابای من پیش خداست و زنده است، او ما را نگاه می‌کند، خوشحالم که بابا بعد از سال‌ها به آرزویش رسید، بابا به مراد دلش رسید، دلم برایش تنگ می‌شود، ولی مامان اجازه نمی‌دهد که برایش دلتنگی و گریه کنم.  من می‌دانم که بابای من زنده است و اگر من گریه کنم ناراحت می‌شود، من هر وقت دلتنگش می‌شوم می‌روم پیش مزار شهدا، دوست دارم زود زود به بابا سر بزنم، هر وقت سر مزار بابا می‌روم به بابا می‌گویم که بابا جان شهادتت مبارک.  از بابا می‌خواهم که به مامان و داداش‌هایم صبر بدهد، می‌گویم بابا خوشحالم که پیروز شدی، من همیشه مداحی‌های بابا را گوش می‌دهم.  رقیه با همان صدای مهربان و آرام کودکانه‌اش از وصیت پدر شهیدش  اینگونه می‌گوید: بابا به من می‌گفت: وقتی من شهید شدم هیچ وقت گریه نکن، باید خوشحال باشی که پدرت به آرزویش رسیده، سعی کن کمک حال مادرت باشی. مراقب خانه باش. دختر خوبی باش و درس‌هایت را بخوان. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani