💥ابن سینا و بهمنیار ✍استاد شهید : 🔹قضیه معروف است و در كتابهای خودمان نوشته اند: بوعلی سینا شاگرد مبرّزی دارد به نام بهمنیار آذربایجانی كه آذربایجانی هم هست. او ابتدا زردشتی بود (از خاندانهای زردشتی بوده) ولی اواخر مسلمان شد. می گویند بوعلی این شاگرد را كشف كرد. روزی بوعلی در دكان نانوایی بود. بهمنیار كه بچه كوچكی بود آمد به نانوا گفت: كمی آتش احتیاج داریم برای آتشگیره. یك ذره آتش بده می خواهم ببرم خانه مان. نانوا گفت: آتش را كه این جور نمی شود برد، برو ظرفی بیاور. فورا این بچه مشتش را پر از خاكستر كرد و گفت: آتش را اینجا بگذار. بوعلی كشف كرد كه این بچه باهوشی است. 🔸رفت سراغ پدر و مادرش، گفت: حیف است كه این بچه از بین برود، او را در اختیار من قرار بدهید، در آینده مرد فاضلی خواهد شد. 🔻بهمنیار شاگردی است كه بسیاری از افكار بوعلی را او عرضه كرده است. 🔹خودش هم كتابی نوشته است به نام التحصیل كه این كتاب را شاید اولین بار من چاپ كردم (در ایران كه اول بار ما چاپ كردیم) و كتاب بزرگی است. او مباحثه ای دارد با استادش بوعلی. بهمنیار معتقد بود كه همه چیز عوض می شود؛ نه تنها بدن انسان، بلكه روان انسان هم عوض می شود. همین طور كه بدن در یك لحظه غیر از بدنِ لحظه بعد است، منِ این لحظه هم غیر از منِ لحظه بعد است. روزی با استادش بوعلی درباره همین مسئله مباحثه می كرد. بوعلی می گفت این جور نیست، بدن عوض می شود ولی «من» عوض نمی شود، «خود» ثابت است. 🔸او پافشاری داشت. یك دفعه كه سؤال كرد، بوعلی سكوت كرد و جواب نداد. گفت: چرا جواب نمی دهی؟ گفت: آن بوعلی كه تو در آن لحظه از او سؤال كردی كه در لحظه بعد نیست. آن سؤال كننده لحظه قبل هم در لحظه بعد نیست. تو در هر لحظه كه سؤال می كنی یك آدم هستی و با یك مخاطب حرف می زنی، در لحظه بعد تو آدم دیگری هستی و او نیز اصلاً وجود ندارد. پس نه تو در لحظه بعد هستی كه جواب بگیری، و نه من در لحظه بعد هستم كه جواب بدهم. در همین جا بهمنیار دیگر سكوت كرد. 📚مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 599 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 🆔@river1399 🔴 @kashkolenab