برای که هر بار می‌دیدمش انرژی بود و کار و دغدغه مردم و اسلام و انقلاب داغت سخت و قصه‌ات شیرین سخت برای ما که مردی پرواز کرده از میان ما مردی مهربان با مردم مردی پر از درد و غصه‌ی مردم مردی تشنه‌ی خدمت و خاکی؛ به رنگ خاکهای چزابه و فکه که افتادست زیر تیغ آفتاب ظهر میان صحن با تنی خونین کنار سقاخانه‌ی حضرت با لبانی خشک می‌خندد که نوشیدست شهد شیرین را. چه شیرین شد قصه‌ی فرهاد شهر ما! وصالی شیرین با برادران خود که یوسف بودند همه پیر جماران را پرده‌ی آخر بعد سالها دوری میان صحن حضرت برادری خونین، به استقبال آمد برادر خونین بالش را گوارایت که افطار کردی روزه‌ی خود را با رقصیدن میان خون خود گوارایت! آقای حسین‌زاده مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی @rohaniat_mardomi