روزی این شعرم برایت یادگاری می شود می روم، اما نصیبت بی قراری می شود من خودم گم میکنم هر لحظه در بطن زمان روز هایت پوچی وچشم انتظاری می شود هر چه می گردی نمی یابی نشانی از دلم شعرهایت بعد من ،، یاد نگاری می شود یاد من آتش به جانت میزند در هر نفس ، از لبت پر می زند خنده،، فراری می شود نام من را می بری با حسرت واندوه و آه تا ابد در کوچه ت حزن است وزاری می شود معتبر بودی ز عشقم،خوب دانی زین سپس بعد عمری حرف از ،بی اعتباری می شود آه من پشت سرت،دادم تو را دست خدا بعد این دنیا برایت جای خواری می شود _رها'شین'