۴ همه میگفتن مریض شده مرده اما از خیلیا هم پوشیده نبود که کار فرخ لقا بوده .فرخ لقا از همون اولم که به قابله پول داده بود برای کشتن بچه و موفق نشده بود یک روز جلوی همه اهالی عمارت قسم خورد که پسر ناریه رو بکشه و اخر کار خودش و کرد .وگرنه پسرک سالم و سر حال جرا باید یکهو بمیره!! ناریه وقتی به عمارت اومد با دیدن عمارت و ارباب اب از لب و لوچه اش راه افتاد و دلبری کرد و دل ارباب و برد شد زنش .. برای همین فرخ لقا ازش کینه داشت و قسم خورده بود اگه یک روز از زندگیش باقی مونده باشه حتی ناریه رو بکشه... با هیاهویی که تو عمارت افتاد معلوم شد ماهجانجان رسیده .همه به صف شدیم برای خوش امدگویی بهش... فرخ لقا و ناریه هم وقتی خبر بهشون رسید به جنب و جوش افتادن.قلیوناشونو جمع کردم و لباس عوض کردن و اومدن پایین. ماه جانجان از در عمارت که اومدداخل اول وایستاد و مکثی کرد همه رو از زیر نظر گذروند . عمارت تو سکوت فرو رفته بود و فقط گاهی صدای شیهه اسبا از اسطبل پشتی میومد! عصای طلاکوب شده اش و به زمین کوبید و اومد جلو از کنار هر کسی که رد میشد نگاه تحقیر امیزی بهش مینداخت . به گل نسا رسید و وایستاد نگاهی به سر و وضعش انداخت و گفت _ هنوزم مطبخ دست توعه؟ + سلام خانم جانم.خیلی خوش امدید بزارین دستتونو ببوسم. ماه جانجان با فخر دستشو برد بالا و گل نسا پشت دستشو بوسید + بله خانم جان با اجازتون مطبخ دست منه . _ پس چرا لباسات انقدر کثیفه . نگاهم رفت سمت لباسای گل نسا به نظر تمیز میومد .دامن گلدارش و روسری سبزش که دور گردنش بسته بود _ ببخشید خانم جان کارا زیاد بود وقت نشد چشم عوض میکنم . ماه جانجان ازش رو گرفت و قدم دیگه اومد جلو مقابل من و گلبهار وایستاد از شدت ترس دستام یخ کرده بود و انرژیم تحلیل رفته بود. هر ان ممکن بود بخورم زمین _اسم تو چیه دختر؟ گلبهار با متانت گفت + گلبهارم خانم جان دختر گلبانو ماه جانجان سری تکون دادم و خطاب به مامان گفت _ دخترت بزرگ شده گلبانو +کنیز شماست خانم جان .اینم دختر کوچیکمه به من اشاره زد که سر خم کردم و سلام دادم _ سلام. ماه جانجان یک قدم اومد طرفم + اسمت چیه دختر ؟ _گلاب + تو کی وقت کردی اینو زاییدی..!؟ _ ۱۳ سالشه خانم جان قد و قیافه اش ادم و گول میزنه. + ۱۳ سال .. سن کمی نیست .. دختر بزرگت چند سالشه؟ _ ۱۵ خانم جان ماه جانجان ابروتوهم کشید و گفت + دختر ۱۵ و ۱۳ سالته ات و عروس نکردی هنوز ؟ _ قسمت نبوده + خودم یک فکری به حالشون میکنم . رنگ از روم پرید و زیر چشمی به گلبهار نگاه کردم که وضع بهتری از من نداشت ... @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞