🦋به نام خدای یکتا 🦋 🌼 📚 ________________ +آرمان؟! _جانم عزیزم. یه جایی بگم میبریم؟! +جانم بگو. +راستی کار داشتی انجامش دادی؟! _اره تموم شد. +می‌بریم؟! _جانم کجا. +کنار مزار شهدا 🕊 _خل شدی نرگس جان؟اخه بریم اونجا که چی بشه... +آرمان توروخدا بریم.... _بریم که چی بشه الکی کنار قبر مرده ها؟؟ +من باید برم از شهید تشکر کنم امروز خیلی تو امتحانم کمکم کرد.... _از کی تاحالا جسم مرده میتونه به یه آدم زنده کمک کنه خل شدی واقعا؟من نمیرم الکی اونجا وقتم تلف کنم... +شهدا از همه‌ی ما زنده ترن... جسمشون مرده روحشون چی؟ روحشون که زنده اس..... _نه بابا‌؟ 😂روحم میتونه به آدم کمک کنه.... یعنی نرگس خانم من الان از یه مرده که به قول. تو شهیده، زنداس، یه چیزی درخواست کنم کمکم میکنه. +صد درصد _یا شهیدی که به نرگس کمک کردی به منم پول برسان. مبخواهم با دوستانم به شمال بروم و پول لازمم،،،الهههی آمین 😂 +آرمانننننننن آرمانننن (جوابی نمیداد گاز داد و صدای ظبط ماشینو زیاد کرد و میخندید آرمانننن آرماننننن تورو خدا تا اینجا که اومدی وایسا آرمااااننننن خب تو نیا خودم میرم میام...... زود میام قول میدم.... آرمان. (توجه ای به حرفام نداشتو بلند با اهنگ میخوند..... بغض داشتم. خیلی نارا حت شدم از دستش،.. :( +چرا واینستادی؟! _چرا وایسام ها؟ وایسَم خواهرم بره دنبال خیال بافی یاش،،،؟؟؟ (هرچی میگفت جواب نمیدادم.... _لوس...... ادامه دارد.... رمانکده زوج خوشبخت ❤️ https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af