📚
#محکمترین_بهانه
📝 نویسنده
#زفاطمی(تبسم)
♥️
#پارت_دوازدهم
وقتی حرف زدن پریا با عمو تمام شد ,گفت :
- بابا گفت نمیشه دوتا دختر تو خونه تنها بمونن
-یعنی عمو موافقت نکرد؟
- بابا گفت اگه پویا هم اینجا بمونه ایرادی نداره ,داداش میشه شب اینجا بمونی ؟خواهش؟
پویا گفت :
-قیافتو شبیه گربه شرک نکن می مونم .منم بدم نمیاد اینجوری صبح زود میتونم شخصا جوابمو بگیرم.
-پس شما میتونید از اتاق سهیل استفاده کنید . پریا هم تو اتاق من میخوابه .حالا بفرمایید شام.
پریا گفت :
- هرچه باشه سخن شام خوش تر است ,من که دارم میمیرم از گشنگی
هنگامی که پریا وارد آشپزخانه شد و چشمش به میز افتاد گفت :
- ثمین جان الان صبحه یا شبه ؟
-معلومه دیگه شبه
-پس میتونم بپرسم چرا صبحانه آماده کردی؟ پنیر تخم مرغ و...
-پریا جان نکنه انتظارداشتی برات فسنجون این موقع شب بپزم ,در ضمن من بجز نیمرو غذای دیگه ای بلد نیستم .
پویا گفت :
-این از سرمون هم زیاده ,چقدر غر میزنی
-تسلیم من دیگه حرفی نمیزنم ,من زنداداش میخوام نه آشپز واسه داداشم ,مهم خانم خونه است بقیه مهم نیست .
پریا نگاهی به من و پویا کرد و گفت :
-چرا مثل آفتاب پرستا رنگ عوض میکنید و سرخ و سفید میشید ؟وااای خدا مرگ دشمنمو بده نکنه خجالت میکشید ؟بیاین عزیزانم بیاین صبحانه بخورید رنگ و روتون باز بشه
پویا در حالی که اخم کمرنگی کرده بود گفت :
-بسه دیگه .ممکنه ثمین خانم ناراحت بشن ؟
سریع گفتم :
-نه,چرا باید ناراحت بشم ,پریاجون چقدر با نمک شدی؟مگه سرشبی تو آب نمک خوابیده بودی؟
-مگه آدم مزاحمی مثل تو میزاره آدم درست و حسابی تو آب نمک بخوابه .البته ناگفته نمونه اگه میزاشتی تا الان شور شده بودم .
من که از حرفهای پریا واقعا خندم گرفته بود به زور جلوی خودم را گرفتم و گفتم :
-هه هه هه خندیدم
-بهتره غذامو بخورم تا اینکه تو مسخره ام کنی
-پریا ناراحت شدی ؟ فقط داشتم باهات شوخی میکردم .همین
-چرا باید ناراحت بشم ,بشینید شام بخوریم خیلی گشنمه
-چشم قربان
بعد شام به پویا گفتم :
-منو پریا میریم تو اتاقم ,شما هم هرموقع خواستید میتونید برید تو اتاق سهیل بخوابید.شبتون بخیر.
_شب شماهم بخیر
.
.
.
ادامه دارد...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
#کپی_ممنوع⛔️
http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
@ROMANKADEMAZHABI ❤️