#رنج_مقدس
#قسمت_صد_پانزدهم
بیش تر هم اعتقادم اینه که هرکسی باید نفس خودش رو مدیریت کنه تا این که بخواد طرف مقابلش رو کنترل کنه.
در مقابل حرفش که غیر مستقیم به خودم بود، سکوت می کنم . دوست داشتم باب میلم حرف بزند.نه این طور.
با خودکار کلمات را روی دفترم می نویسم.
نفسم را آرام بیرون می دهم و می گویم:
-《من خیلی ها رو دیدم که قبل از ازدواج آرمان هایی داشتند ، اما بعد از ازدواج از اون ها دست می کشند وبی خیال می شن .
من از آرزو هام حرف نمی زنم ، اما خیلی سخته که از آرمان هام بگذرم.
اگه بگم شما همراهیم نکنید ناراحت نمی شم هم دروغه ؛ یعنی می دونید...》
آرام زمزمه می کند :
- 《من چه کار کنم شما دلتون آروم می شه که من همراهتون هستم ، نه مقابلتون . من کنارتون هستم.》
دیگه حرفی ندارم که برنم . مصطفی نفسی
می گیرد . من هم چشم میدوزم به خودکاری که حالا تمام صفحه راخط خطی کرده است .
نمی دانم کی و چطور خداحافظی می کنم.
شب مصطفی پیام می دهد :
- 《من خیلی خانه نیستم ؛ آن هم در این حجم زیاد کاری. نمی ترسید از تنهایی ، در راهی که انتخاب کردید ؟》
سوالش راچند بار می خوانم . فکر کنم به خاطر کارهای فرهنگی است که می کند وخیلی سرش شلوغ است . می نویسم :
- 《با تنهایی انس دارم . از ماندن وگنداب شدن بیشتر می ترسم .》
جوابش می آید :
- 《روح و روان محکم می طلبه ...》
صدای همراهم را می بندم و می نویسم :
- ندارم، اما طالبشم...
نمیدانم پایان این حرفها چه میخواهد بگوید. چرا تلفنی که صحبت می کرد نگفت ؟ پیام می دهد:
- «طلب جام جم کردن طاقت می خواهد...»
- «توی مسیر گاهی همراه وقتی خیلی عزیز میشه، تازه می شه مانع حرکت...۔»
شکلک خنده میفرستد و جمله اش:
- خب من که جواب خودم را گرفتم. فراموش کردم بگویم برای ده روز ، دانشجوها را می بریم اردوی جهادی، حلال کنید.
از زرنگی مصطفی و سربه هوایی خودم ناراحت میشوم!
- «جواب به شما نبود به ذهن پرسؤال خودم بود.»
باخودم درگیر میشوم. این حرفها و باورها برای امروز و دیروز زندگی ما نبوده است.
چشم به راهی و منتظر بودن ها در ادبیات دینی ما مهر و موم قباله مان شده است. قرار است ادبیات زندگی من هنوز بر پایه انتظار ادامه پیدا کند؟ یعنی من طاقت دارم تمام عشق و لذتم را یک جا ندیده بگیرم و او را با دستان خودم از آغوشم جدا کنم؟ تازه می فهمم مادر من یک اسطوره است.
باید خودم را بسازم.
#نرجس_شكوريان_فرد
#رنج_مقدس
٭٭٭٭٭--💌
#ادامه_دارد 💌 --٭٭٭٭٭
#کپی_کلیه_رمانها_فقط_با_ایدی_و_لینک_کانال_مجازه 🚫 ( بجز رمان های این نویسنده بزرگوار که نشرش به خواست نویسنده آزاده 😉 )
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان های دیگری)👇🏻👇🏻👇🏻
@repelay