🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 با احساس سنگینی نگاهی سر بلند میکنم . دختری زیبا با چشم های سبز دو ردیف جلوتر از من نشسته و دارد من را نگاه میکند . کمی نگاهش را روی من میچرخاند و بعد بر میگردد . نگاهش کوتاه بود اما پر مفهموم بود . نمیدانم نگاهش چه میگفت اما میدانم چیز خوبی نمیگفت . ناخودآگاه ترس بدی در جانم رخنه میکند . رو به هستی میگویم +اون دختره که دو ردیف جلوتر نشسته رو میشناسی و با دست نامحسوس به آن اشاره میکنم _آره ، اسمش نازنینه ولی ما بهش میگیم نازی . یه زمان با من کلاس سیاه قلم میومد تو همین آموزشگاه ولی وسطاش ول کرد . خیلی دختر با استعدادیه . چطور مگه ؟ +همینجوری از روی کنجکاوی پرسیدم هستی کمی از جوابم تعجب میکند ولی چیزی نمیگوید و فقط شانه بالا می اندازد . استاد وارد کلاس میشود و بعد از نشان دادن نقاشی ها و دادن لیست وسایل مورد نیاز دوباره شروع به توضیح دادن میکند. ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ بی حال خودم را روی مبل می اندازم +وای مامانی مردم چقدر هوا گرمه _پاشو برو لباستو عوض کن بعد یه آبی به دست و صورتت بزن بعد بیا شربت بهت بدم . +نه حالا ندارم الان شربت رو بدید یکم دیگه میرم لباس عوض میکنم _باشه . راستی برای چهارشنبه خونه آقا محسن دعوتیم . سریع صاف مینشینم و با تعجب میپرسم +ما که همین چند شب پیش خونه عمو محمود بودیم دوباره ۴ روز دیگه باید بریم خونه عمو محسن ؟ _بنده های خدا محبت کردن دعوتمون کردن حالا چه عیبی داره از جواب مادرم کمی جا میخورم . کلافه چادرم را در می آورم +من نخام اینا به ما محبت کنن کیو باید ببینم ؟ مادرم با حالت تندی میگوید _نورا ! با لحنی که در آن التماس موج میزند میگویم +مامان باور کن من با عمو محمود و خانوادش مشکلی ندارم . مشکل من عمو محسن هست . اصلا وقتی اونا هستن جو سنگینه . _انقدر غیبت نکن . مدیونشون میشی . به سمت اتاقم میروم و شروع به تعویض لباس هایم میکنم . حتی فکر کردن به دیدن دوباره ی شهروز اذیتم میکند . ‌‌‌‌‌دلم پر میکشد برای دیدن دوباره ی سوگل ولی وجود شهروز این شادی را از من میگیرد . غرور عمو محسن و سکوت بهاره را میتوانم تحمل کنم ولی پوزخند ها و تیکه های شهروز را نه ! جر شهریار از بقیهی خانواده ی عمو محسن دل خوشی ندارم . 🌿🌸🌿 《بر دلبر دیوانه بگویید بیاید دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید》 شهریار &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay