♥️♥️♥️♥️
♥️♥️♥️
♥️♥️
♥️
🥀عشق ناخواسته🥀
#پارت21
#فلشبک(گذشته)
#مهراد
دوروز بود که پدر و مادرم رفته بودن شمال و هرروز باهم تصویری حرف میزدیم...
سمیرا(دخترعمهمهراد)خیلی باهام راحت شده بود نمیدونم چرا!
مثلا دیروز که نشسته بودم رو کاناپه اومد گفت نوار میخواد...
یا همین امروز که داشتم با گوشیم بازی میکردم لخت اط جلوم رد شد رفت حموم!
نمیدونم شایدم حواسش نبوده...
سمیرا اومد کنارم و با لوندی نگام کرد.
سی ثانیه که گذشت لب باز کرد:
مهراد جونمممم...
جااااان؟؟؟؟
این الان چی گفت؟
مهراد جونم؟
سمیرا: مهراد جونم تو انقد خوشگلی که دل منو بردی...میدونم یکم بی کلاسه ولی...دوست پسرم میشی؟😘😍
من: نه😐😂
سمیرا: خواهش میکنم مهراد...بخدا دوستت دارم...خوب بهت سرویس میدم...فقط رلم باش..
من: اه اه اه!دخترهی هرزه...گمشو اونور...
سمیرا: آخه چرا دوست دختر صدنفر میشی بعد بمن که میرسه میگی هرزه؟
من: اولا...من سینگلم...دوما...اختلاف سنیمون زیاده...
سمیرا دیگه حرفی نزد و رفت تو اتاقش...
#سمیرا
ینی باید چیکار میکردم که دوست پسرم بشه؟
چنبار سعی کردم تحریکش کنم اما فایدهای نداشت...
آهان فهمیدم...
میرم مشروب میخرم به خوردش میدم میگم آب آلبالوعه...
بعدش اون مست میشه و پردم رو میزنه...
و مجبور میشه باهام ازدواج کنه...
چه دختر باهوشیم مننننن😎
حاضرشدم رفتمبیرون مشروب خریدم اما توی ظرف آب آلبالو ریختم...
#مهراد
سمیرا رفت آب آلبالو بخره و وقتی برگشت صورتش داشت از شادی برق میزد...
کمی آب آلبالو برام ریخت و من خوردم.
مست مست شدم...
#سمیرا
آره...
مست شد...
رفتمبالا یه سوتین و شورت قرمز پوشیدم و یه رژ قرمز جیغ زدم و رفتم پایین...
مهراد تا منو دید چشاش برق زد.
اومد جلو سی.نه هامو لمس کرد.
آهی کشیدم که جونی گفت.
کم کم دستاشو از دور کمرم نوازشوار آورد پایین.
به آل.تم دست زد و اونو مالید.
انگشتشو کمی به داخل فرستاد و با چوچو.لم بازی کرد.
آه و ناله کردم که وحشی شد ومنو برد روی کاناپه.
خودش روم خیمه زد و روی گردنم بوسه های ریزی کاشت.
کم کم بوسههاش رو آورد پایین و به مه.مه هامرسید...
@eshgnakhaste
♥️
♥️♥️
♥️♥️♥️
♥️♥️♥️♥️