سریع چکو گرفتمو مدارک گرو گذاشتم و بعدش اومدم سمت بیمارستان رفتم سریع پذیرش و خانم دکتر اومد چک گرفتو و بهش گفتمم عسل:داداشم کی عمل میشه خانم دکتر خانم دکتر:اگه خدا بخواد تا فردا عسل:خیلی ممنونم خوشحال شدم سریع رفتم بیرون که واس ماهان یه چیزی بخرم بخوره بعدش ببرمش خونه تا فردا صبح رفتم سمت ساندویجی ۲تا همبرگر خریدم دیدم یه میسکال برای گوشیم اومدش .......می سکال..... محدثه:سلام عسل خوبی شنیدم یمارستانی داریم میایم اینجا منتظر باشین میایم سریع ساندویج خریدم رفتم سمت بیمارستان دیدم مهران و زن داداشم اینجاست رفتم و همه چیو براش تعیرف کردم که مهران گفت مهران:چرا ماشینو فروختین مگه من مردم؟ عسل:اما داداش اخه مهران:اخه چی فکر کردی چون از یه مادر نیستیم یعنی اینکه دیگه رابطمون تمم شد نه عسل:می دونم داداش الان دیگه فروختم مهران:فردا میرم پولشو پس میدم عسل:چشم مهران:افرین الانم برو ماهان بیار پایین منتظرم عسل:براش غذا خریدم مهران:این آشغال چیه میخورین بریم خونه محدثه:اره بر یم عسل جون ماکارونی درست کردم عسل:آخ جون چشم رفتم اتاق ماهان دیدم نیستش یعنی کجا بود سریع رفتم دکترش گفت که رفت گفتش اجیم میدونه خیلی فکر کردم سریع به گوشیش زنگ زدم که یهو ورداشت https://eitaa.com/romanmahi