#آینده_روشن
#پارت70
عسل:آره دیگه می شه فردا
ماهان:خوبه پس خدا کنه زود تمم شه
عسل:آره خداکنه انشالله
خاله:نگران نباش ماهان جان ما پشتتیم
ماهان:خاله آقا مرتضی نیومده
خاله:آره اومده تو اتاق خوابیده خستس
ماهان:اخه خسته نباشه خیلیم سخته واقعا
خاله:آره دیگه خیلی
ماهان:خاله ما امروز اینجا نمیام دیگه
خاله:چرا؟
ماهان:اخه مزاحم نمیشه همی شه بشی م
خاله:حرف نباشه شما هی چوقت مزاحم من نی ست ین
ماهان:چشم خاله ببخشی د
خاله:می ای ن منتظرم امشبم تنهام
ماهان:باش خاله جون م ی ای م
خاله:افری ن
عسل:اخه مزاحم نباشی م
خاله:کی گفته شما مزاحمی ن؟
عسل:اخه همش اینجایی م
خاله:خونه مادرتونه خونه خالتونه عه
عسل:چشم پس مزاحم م ی شی مم
خاله:بازم گفت مزاحم
عسل:ببخش ی د
https://eitaa.com/romanmahi
#آینده_روشن
#پارت71
خاله:افری ن
صبحونه خوردی م اماده شدی م که
اماده شدی م و بای د میرفت یم به طرف دانشگاه و مدرسمون از خاله خداحافظی کرد ی م منو عسل
و به راه افتادی م رفتی م کنار خ ی ابون ی ه ماشی ن شخصی گرفتی م رفتی م ۱۵دق ی قه نشد که رسی د ی م و
.....پ ی اده شدی م با عسل خداحافظی کردم
وارد دانشگاه شدمو د ی دم ناصر و محمد اومد طرفم
محمد:سالم اقا ماهان
ماهان:سالم آقا محمد و اقا ناصر
ناصر:عه شناخت ی؟
ماهان:نبای د می شناختم؟
ناصر:اخه بچه ها گفتن فراموشی گرفت ی
ماهان:چ ی ه گفتی ماهان فراموشی گرفته هو من امسال رتبه یکم
ناصر:نه داداش اولن تو همش دوم تا سوم بودی اول همش علی بود
ماهان:اره دی گه
محمد:خواهرت اون روز اومد مثل سگ ترسی دم
ماهان:غی رتشو دی دی ؟
محمد:آره واال اگه نم ی شناختمش فکر م ی کردم زنته
ماهان:دهنت
وارد کالس شدی م ای ن زنگ فی زیک داشت ی م و مبحث خی لی سخت بود و به زور ی اد گرفتم
استاد:اقای ماهان اکبری
ماهان:بفرمایی ن استاد جانم
استاد:بهتر ی ن؟
ماهان:بله استاد ممنون
استاد:خداروشکر کل دانشگاه رو نگران کرده بودی
https://eitaa.com/romanmahi
#آینده_روشن
#پارت72
ماهان:ببخشی د استاد
استاد:شن ی دم فراموشی گرفته بودی؟
ماهان:خوب شدم استاد
استاد:چجوری؟
.ماهان:ی ه شک بهم وارد شد خوب شدم
استاد:چه شکی ؟
ماهان:قلبم ت ی ر کشی د ی هو گفتن بای د عمل کنی
استاد:هی خداکنه سالمت باشی خی لی سخته
هه حاال نم ی دونه من چی ا کشی دم وگرنه برام زار می زد االن وسط دانشگاه
کالس فیزیک تمم شد دیدم ی ه پسره هیکلی که اسمش وحی د بود اومد سمتم با دستش زد تو
سی نم و حولم داد و بهم گفت
وحی د:جون بچه خوشگل خوب شدی ؟
ماهان:اره وح ی د خوبم
وحی د:خواهرت خوبه
آمپرم زد باال حاال من براش تند کردم و محکم حلش دادمو
........حلش دادمو گفتم
ماهان:شما گ* خورشین؟
وحی د:چ ی ه غ ی رت ی شدی؟
ماهان:ببی ن اخر ی ن بار ی اد نرفته که زدم دماغ ی ه وریتو ای نوری کردم نزار دوباره ی ه وریش
کنم
وحی د:مگه چ ی ز ی گفتم تهدی د میکنی؟
ماهان:خوشم نم ی اد کسی خواهرمو اسمش بی اره
وحی د:مگه اسمشو اوردم حالشو پرسی دم
ماهان:مگه دکتری دومن به شما ربط نداره
https://eitaa.com/romanmahi
#آینده_روشن
#پارت73
وحید:باش ببخش ی د نزن مارو حاال
...........دی دم رفت و منمممم
رو یجا نشستم د ی دم ی ه دختره اومد سمتم اونم یجورایی مخ کالس بود اسمشم هدی ه بود
هدی ه:سالم آقا ماهان
ماهان:سالم
هدی ه:م ی شه بشینم کارتون دارم؟
ماهان:بله بفرما یی ن
هدی ه:درباره ی ای ن درس م ی شه توضی ح بدی ن
منم بهش توضیح دادمو ی ه تشکر کرد و بلند شد و رفت و زود کالس دومون شروع شد که
برنامه سازی پ ی شرفته داری م وارد کالس شدی م و کارایی که استاد گفت رو انجام دادی م و ی ه
تحق ی ق ازما خواست که بای د م ی رفتی م و من با همون دختره تو ی ه گروه افتادی م و بای د برای
۱ماه دی گه اماده م ی کرد یم و کالسمون تمم شده بود منم رفتم ب یرون منتظر عسل عسلم اومد
.....داشت ی م م ی رفتی م که
.......دختره اومد سمتمون
هدی ه:سالم خوب هستی ن
ماهان:مرسی
هدی ه:برای تحق ی قی که گروه شدی م مزاحم شدم
ماهان:بله بفرما یی ن
هدی ه:شمارتون میخواستم
عسل:م ی خوای ن شماره منو داشته باشی ن چون داداشم همش پ ی شمه
هدی ه:بس ی ار عالی ای نجور ی منم راحتم
عسل:بله
هدیه:شمارتون بگین پس اگه میشه
عسل:09125607854
https://eitaa.com/romanmahi
#آینده_روشن
#پارت74
ه:مرس ی ممنون
.عسل:خواهش
و رفتش و بعد رفتنش عسل بهم گفت
عسل:دختر خوب ی ه
ماهان:بری م خاستگاری ش؟
عسل:بازم بت خندی دمم
ماهان:ببخشی د
رفت ی م به سمت خونه خاله که
...........عسل.......
دی دی م سرو صدا می اد رفتی م داخل د ی دم به به سارا خانمه و نشسته رو مبل که یهو اومد سمتم
سارا:سالم عسل جونم خوبی
عسل:سالم آلی س در سرزمی ن ا ی ران
سارا:عه مسخر نکن دیگه دلم تنگ بود
عسل:منم عز ی زم خوب ی
ماهان:اگه اجازه بدی ن منم ب ی ام داخل
سارا:به به آقا ماهان نخبه
ماهان:خوب ی دخترخاله چه خبر
سارا:مرسی خوبم پسرخاله گلم
ب ی شعور خر گل عمته
.....سارا:بفرمایی ن داخل
عسل:خاله کجاست؟
سارا:رفته حموم دوش بگی ره
عسل:اها باش عزی زم پس من میرم اتاق لباس عوض کنم
https://eitaa.com/romanmahi
#آینده_روشن
#پارت75
ماهان:کردی منم بگو بیام عوض کنم
عسل:باش داداشی
.....رفتم داخل لباسمو در آوردم لباس خونگ ی م پوشی دم بعدش ماهانو صدام کردم
عسل:داداش داداش ب ی ا تو
....... ماهان در زد و اومد داخل
.عسل:بی ا داداش لباسات بگ ی ر بپوش
ماهان:بش
.عسل:بکن دیگه
ماهان:خوب برگرد دیگه
عسل:اها باش ببخش ی د هواسم نبود
ماهان:حاال برگرد
عسل:تمم شد؟
ماهان:آره دی گه عزیزم
عسل:خوبه خوب داداش بری م
ماهان:بزار موم درست کنم عطر بزنم
عسل:برای چ ی خوشت یپ کنی؟
ماهان:همینجوری د ی گه
عسل:ماهان ی ه حرف میزنم اینو آوی زه گوشت کن
ماهان:جانم بگو؟
عسل:بیی ن فکر اینکه بتونی با ای ن سارا وارد رابطه شی مثل اون دختره دلت بشکنه بدون که
من دیگه قهر میکنم م ی رم
ماهان:واقعا فکر کردی من ای نکارو برای مخ زدن اون م ی کنم
عسل:پس برای چ ی اقا ماهان
https://eitaa.com/romanmahi
#آینده_روشن
#پارت76
ماهان:میخواستم اج ی م جلوش کم نی اره
عسل:واقعا ماهان؟
ماهان:ولش مهم نی د ی گه
عسل:ببخش ی د داداشی خواهش م یکنم
ماهان:باش ولش
عسل:بی ا موتو خودم درست کنم
.....ماهان:ب ی ا شونه بگیرش
مو ی داداشمو شونه کردم درستش کردم عطر زدم
رفت ی م از اتاق ب یرون که
...دی دی م سارا نشسته رو کاناپه تا مارو دی د گفت
سارا:به به اقا ماهان داماد آی نده خوشت ی پ کردی
ماهان:بخاطر عسله دوست داره خوشتی پ باشم
تودلم گفتم افری ن داداش خوب زدی تو برجکش
رفت ی م رو کاناپه نشستی م من وسط سارا و ماهان بودم د ی دم داداش ماهان با گوش ی ش ور می ره
.....دی دم داره پ ی ام بازی میکنه سری ع گوش ی ش از دستش چنگ زدم گفتم
عسل:زشته ادم گوشی دستش باشه
ماهان:عه اج ی اذی ت نکن دی گه
عسل:نچ بسته برای چشمت بده
ماهان:باش چشم
.گوشیش ی کم چک کردم دی دم داشت با رفی قش چت میکرد بعدش گذاشتم رو م ی ز عسلی
.سارا:راست ی ماهان مامانم گفت عمل داری
ماهان:اره عمل قلب
سارا:ساعت چند؟
https://eitaa.com/romanmahi
#آینده_روشن
#پارت77
ماهان:گفتش ۶صبح اونجا باشی د
سارا:منم م ی ام پس خداکنه خوب ش ی زود
عسل:نمیخواد من هستم تو به کارت برس
سارا:چه کاری مهم تر از کاز پسرخالم
ای درد ب ی درمون بی شعور خود شیری ن بگی رم از دهن ای نو جر بدم
ماهان:مزاحم نشی م
سارا:نه اقا ماهان من باشم بهتره
ماهان:اخه شما باشی ن کاری نم یتون ی د بکنی د
افری ن داداش دمت گرم
سارا:نه بای د کنارت باشم از استرس م ی مرم
هه مگه تو ک ی شی از استرس م ی م ی ری
عسل:حاال هرجور راحتی راست ی از آلمان چه خبر؟
سارا:هی چ خ ی لی خوبه کیف میکنه ادم
عسل:چندنفر مخ کردی شی طون
سارا:ی ه پسرس اونجا به نام َجک روم کراشه ولی من قبول نمیکنم باباش کانادایی و مامانش
روسی
......عسل:چه ج ذابببببب
ماهان:چرا نکردی ن من تو دانشگاه ی ه دختره گفت روم کراشه منم قبول کردم االنم دوست ی م
سارا:واقعا؟
دی دم یهو حالش گرفته شد ماشالل ماهان
عسل: گفتم شوخ ی میکنه ماهان ب یخود م ی کنه با دختری وارد رابطه شه و دختری روش
کراش بزنه
باالخره خاله از حموم اومد قشنگ سفی د شده بود
عسل:سالم خاله جون معلومه کی سه کشی دی
https://eitaa.com/romanmahi
#آینده_روشن
#پارت78
خاله:خخخخ اره خسته شدم
ماهان:سالم خاله جونم
خاله:به به سالم خاله جون خوب ی
ماهان:اره مرسی خاله یکم استرس دارم
خاله:استرس چی ؟
ماهان:فردا عمل دارم خوب م ی ترسم
خاله:عه نگو استرس بده هی چ ی نمی شه
ماهان:خداکنه خوب شم زود
.....عسل:م ی شی داداشی جونم
باالخره ناهار خوردیمو بازی کرد ی م
ی هو سارا گفت بی ا بر ی م سی نما ماهانم گفت بر ی م منم گفتم اره چون خی لی خوبه سینما بری م خالم
قبول کرد با ماشی ن من که ماهان یواشکی به نامم کرده بود و من فکر کردم ماشی ن دومشو
برای زن ایندش خری ده ولی اشتباه م ی کردم با اون رفت ی م س ی نما منم ذوق داشتم رفت ی م داخل
....سی نما
ی ه فی لم انتخاب کرد ی مو بلی ت خر ی دی م رفت ی م داخل وارد شدی م نشست ی م چ یپس و تخمه میخوردی م
فی لمو نگاه م ی کرد ی م عجب فی لمی بود خ ی ل ی خوب بود هم خنده دار هم حساس باالخره فی لم تمم
شد ما رفت ی م سمت خونه که دی د ی م تصادف شده یهو ی اد تصادف ماهان افتادم دی دم همه مردن
دورش جمع شدن تو ای ن فکر بودم چرا من پ یش داداشم نبودم ای ن موقع پوف توهم ی ن فکرا
بودم ی هو صدای اهنگ زی اد شد آهنگ شاد بود سارا تو ماشی ن می رقصید منم میخندی دم دست
می زدم خالم دست میزد متن رقصی دم..خ ی لی شاد بود ی م یهو ماهان گفت امشب شام همه
مهمون م ی ری م رستوران ی هو من جی غ زدمو با سارا شادی کردی م خندم گرفته بود باالخره
.....رسی دی م رستوران وارد شدی م دی د ی م همه نشست یم
......ی ک ی اومد طرفمون و گفت
آقا:بفرمایی ن چ ی میل داری ن
خاله:من که ی ه زرشک پلو با مرغ
عسل:من جوجه
https://eitaa.com/romanmahi
#آینده_روشن
#پارت79
سارا:منمشی شلی ک
ماهان:منم ی ه سی خ جوبه،ی ه سیخ کباب م ی خورم با برنج
آقا:بله دسری چ ی زی الزم نداری ن؟
ماهان:4تا ساالد و ۲تا دوغ و ۲تا نوشابه
اقا:چشم آقا خدمت م ی رس ی م
سارا:بله بله درسته
ماهان:حاال بگزر ی م که رو ما کراش م ی زنه
.سارا:کی گفته خی لی ا دوست دارن
عسل:مثال ک ی؟
سارا:خودت دیگه مگه دوسش نداری؟
عسل:آره عاشقشم
سارا:بله
عسل:دیگه چه خبر؟
سارا:هی چ ی دانشگاه خارج خ ی ل ی سخته
ماهان:مگه ایران راحته؟
سارا:ی ه کاغذ ب ی ار بهت بگم
ماهان:باش االن می ارم
...ماهان رفت ی ه کاغذ آوردش داد به سارا و گفت
ماهان:ب ی ا دخترخاله ای نم کاغذ
سارا:وای سا ی ه سوال بنویسم ببی ن م ی تون ی حل کنی
......باالخره سوال نوشت داد ماهان و ماهانمنگاه کرد و خودکار و ورداشت سری ع نوشت
ماهان:ب ی ا سارا خانم
سارا:عه درسته تو کجا بلدی؟
https://eitaa.com/romanmahi
#آینده_روشن
#پارت80
اهان:توهمی ن ا ی ران ی ادمون دادن
اخ چه حالی کردم ماهان ری د تو حالش
سارا:درسته پس اومممم
ماهان:حاال تو ای ن سوال حل کن میتون ی
سارا:ای ن کدوم درسه؟
ماهان:انتگرال حل کن د ی گه
سارا:سخته ی ادم رفته
ماهان:حال دی دی ؟
سارا:اومم خوب درس م ی دن
عسل:داداش منه د یگه مهندسه عشق من
سارا:راست ی تو چ یکار میکنی
عسل: من فعال رشتم کامپی وتره سال اخرم
سارا:خوبه عسل جان
عسل:اره خ ی لی خوبه برنامه نو ی س ی خوبه
سارا:چ ی میخوای ی اد بگی ری
عسل:آی تی و نرم افزار و سخت افزار
سارا:موفق باشی گلم
عسل: مرسی
بعد چند دق ی قه تحمل باالخره غذا رو آوردن منم که داشتم از گشنگی م ی مردم به غذای خودم
....حمله کردم و د ی دمماهان با تعجب نگاه م ی کنه با لحن خنده گفتممممم
عسل:چی ه؟
ماهان:عسل آرومبخور:|
عسل:گشنمه خوب:(
https://eitaa.com/romanmahi