eitaa logo
Roman♡mahi
503 دنبال‌کننده
5 عکس
5 ویدیو
3 فایل
بهترین رمانهای ایتا در این کانال مشاهده کنید آیدی جهت ارتباط✌🧑‍💻 @Ad_tab_mahi تولد:1402/08/29 کانال تلگرام https://t.me/+ieZuWfBz8wFmY2Rk
مشاهده در ایتا
دانلود
عسل:آره دیگه می شه فردا ماهان:خوبه پس خدا کنه زود تمم شه عسل:آره خداکنه انشالله خاله:نگران نباش ماهان جان ما پشتتیم ماهان:خاله آقا مرتضی نیومده خاله:آره اومده تو اتاق خوابیده خستس ماهان:اخه خسته نباشه خیلیم سخته واقعا خاله:آره دیگه خیلی ماهان:خاله ما امروز اینجا نمیام دیگه خاله:چرا؟ ماهان:اخه مزاحم نمیشه همی شه بشی م خاله:حرف نباشه شما هی چوقت مزاحم من نی ست ین ماهان:چشم خاله ببخشی د خاله:می ای ن منتظرم امشبم تنهام ماهان:باش خاله جون م ی ای م خاله:افری ن عسل:اخه مزاحم نباشی م خاله:کی گفته شما مزاحمی ن؟ عسل:اخه همش اینجایی م خاله:خونه مادرتونه خونه خالتونه عه عسل:چشم پس مزاحم م ی شی مم خاله:بازم گفت مزاحم عسل:ببخش ی د https://eitaa.com/romanmahi
خاله:افری ن صبحونه خوردی م اماده شدی م که اماده شدی م و بای د میرفت یم به طرف دانشگاه و مدرسمون از خاله خداحافظی کرد ی م منو عسل و به راه افتادی م رفتی م کنار خ ی ابون ی ه ماشی ن شخصی گرفتی م رفتی م ۱۵دق ی قه نشد که رسی د ی م و .....پ ی اده شدی م با عسل خداحافظی کردم وارد دانشگاه شدمو د ی دم ناصر و محمد اومد طرفم محمد:سالم اقا ماهان ماهان:سالم آقا محمد و اقا ناصر ناصر:عه شناخت ی؟ ماهان:نبای د می شناختم؟ ناصر:اخه بچه ها گفتن فراموشی گرفت ی ماهان:چ ی ه گفتی ماهان فراموشی گرفته هو من امسال رتبه یکم ناصر:نه داداش اولن تو همش دوم تا سوم بودی اول همش علی بود ماهان:اره دی گه محمد:خواهرت اون روز اومد مثل سگ ترسی دم ماهان:غی رتشو دی دی ؟ محمد:آره واال اگه نم ی شناختمش فکر م ی کردم زنته ماهان:دهنت وارد کالس شدی م ای ن زنگ فی زیک داشت ی م و مبحث خی لی سخت بود و به زور ی اد گرفتم استاد:اقای ماهان اکبری ماهان:بفرمایی ن استاد جانم استاد:بهتر ی ن؟ ماهان:بله استاد ممنون استاد:خداروشکر کل دانشگاه رو نگران کرده بودی https://eitaa.com/romanmahi
ماهان:ببخشی د استاد استاد:شن ی دم فراموشی گرفته بودی؟ ماهان:خوب شدم استاد استاد:چجوری؟ .ماهان:ی ه شک بهم وارد شد خوب شدم استاد:چه شکی ؟ ماهان:قلبم ت ی ر کشی د ی هو گفتن بای د عمل کنی استاد:هی خداکنه سالمت باشی خی لی سخته هه حاال نم ی دونه من چی ا کشی دم وگرنه برام زار می زد االن وسط دانشگاه کالس فیزیک تمم شد دیدم ی ه پسره هیکلی که اسمش وحی د بود اومد سمتم با دستش زد تو سی نم و حولم داد و بهم گفت وحی د:جون بچه خوشگل خوب شدی ؟ ماهان:اره وح ی د خوبم وحی د:خواهرت خوبه آمپرم زد باال حاال من براش تند کردم و محکم حلش دادمو ........حلش دادمو گفتم ماهان:شما گ* خورشین؟ وحی د:چ ی ه غ ی رت ی شدی؟ ماهان:ببی ن اخر ی ن بار ی اد نرفته که زدم دماغ ی ه وریتو ای نوری کردم نزار دوباره ی ه وریش کنم وحی د:مگه چ ی ز ی گفتم تهدی د میکنی؟ ماهان:خوشم نم ی اد کسی خواهرمو اسمش بی اره وحی د:مگه اسمشو اوردم حالشو پرسی دم ماهان:مگه دکتری دومن به شما ربط نداره https://eitaa.com/romanmahi
وحید:باش ببخش ی د نزن مارو حاال ...........دی دم رفت و منمممم رو یجا نشستم د ی دم ی ه دختره اومد سمتم اونم یجورایی مخ کالس بود اسمشم هدی ه بود هدی ه:سالم آقا ماهان ماهان:سالم هدی ه:م ی شه بشینم کارتون دارم؟ ماهان:بله بفرما یی ن هدی ه:درباره ی ای ن درس م ی شه توضی ح بدی ن منم بهش توضیح دادمو ی ه تشکر کرد و بلند شد و رفت و زود کالس دومون شروع شد که برنامه سازی پ ی شرفته داری م وارد کالس شدی م و کارایی که استاد گفت رو انجام دادی م و ی ه تحق ی ق ازما خواست که بای د م ی رفتی م و من با همون دختره تو ی ه گروه افتادی م و بای د برای ۱ماه دی گه اماده م ی کرد یم و کالسمون تمم شده بود منم رفتم ب یرون منتظر عسل عسلم اومد .....داشت ی م م ی رفتی م که .......دختره اومد سمتمون هدی ه:سالم خوب هستی ن ماهان:مرسی هدی ه:برای تحق ی قی که گروه شدی م مزاحم شدم ماهان:بله بفرما یی ن هدی ه:شمارتون میخواستم عسل:م ی خوای ن شماره منو داشته باشی ن چون داداشم همش پ ی شمه هدی ه:بس ی ار عالی ای نجور ی منم راحتم عسل:بله هدیه:شمارتون بگین پس اگه میشه عسل:09125607854 https://eitaa.com/romanmahi
ه:مرس ی ممنون .عسل:خواهش و رفتش و بعد رفتنش عسل بهم گفت عسل:دختر خوب ی ه ماهان:بری م خاستگاری ش؟ عسل:بازم بت خندی دمم ماهان:ببخشی د رفت ی م به سمت خونه خاله که ...........عسل....... دی دی م سرو صدا می اد رفتی م داخل د ی دم به به سارا خانمه و نشسته رو مبل که یهو اومد سمتم سارا:سالم عسل جونم خوبی عسل:سالم آلی س در سرزمی ن ا ی ران سارا:عه مسخر نکن دیگه دلم تنگ بود عسل:منم عز ی زم خوب ی ماهان:اگه اجازه بدی ن منم ب ی ام داخل سارا:به به آقا ماهان نخبه ماهان:خوب ی دخترخاله چه خبر سارا:مرسی خوبم پسرخاله گلم ب ی شعور خر گل عمته .....سارا:بفرمایی ن داخل عسل:خاله کجاست؟ سارا:رفته حموم دوش بگی ره عسل:اها باش عزی زم پس من میرم اتاق لباس عوض کنم https://eitaa.com/romanmahi
ماهان:کردی منم بگو بیام عوض کنم عسل:باش داداشی .....رفتم داخل لباسمو در آوردم لباس خونگ ی م پوشی دم بعدش ماهانو صدام کردم عسل:داداش داداش ب ی ا تو ....... ماهان در زد و اومد داخل .عسل:بی ا داداش لباسات بگ ی ر بپوش ماهان:بش .عسل:بکن دیگه ماهان:خوب برگرد دیگه عسل:اها باش ببخش ی د هواسم نبود ماهان:حاال برگرد عسل:تمم شد؟ ماهان:آره دی گه عزیزم عسل:خوبه خوب داداش بری م ماهان:بزار موم درست کنم عطر بزنم عسل:برای چ ی خوشت یپ کنی؟ ماهان:همینجوری د ی گه عسل:ماهان ی ه حرف میزنم اینو آوی زه گوشت کن ماهان:جانم بگو؟ عسل:بیی ن فکر اینکه بتونی با ای ن سارا وارد رابطه شی مثل اون دختره دلت بشکنه بدون که من دیگه قهر میکنم م ی رم ماهان:واقعا فکر کردی من ای نکارو برای مخ زدن اون م ی کنم عسل:پس برای چ ی اقا ماهان https://eitaa.com/romanmahi
ماهان:میخواستم اج ی م جلوش کم نی اره عسل:واقعا ماهان؟ ماهان:ولش مهم نی د ی گه عسل:ببخش ی د داداشی خواهش م یکنم ماهان:باش ولش عسل:بی ا موتو خودم درست کنم .....ماهان:ب ی ا شونه بگیرش مو ی داداشمو شونه کردم درستش کردم عطر زدم رفت ی م از اتاق ب یرون که ...دی دی م سارا نشسته رو کاناپه تا مارو دی د گفت سارا:به به اقا ماهان داماد آی نده خوشت ی پ کردی ماهان:بخاطر عسله دوست داره خوشتی پ باشم تودلم گفتم افری ن داداش خوب زدی تو برجکش رفت ی م رو کاناپه نشستی م من وسط سارا و ماهان بودم د ی دم داداش ماهان با گوش ی ش ور می ره .....دی دم داره پ ی ام بازی میکنه سری ع گوش ی ش از دستش چنگ زدم گفتم عسل:زشته ادم گوشی دستش باشه ماهان:عه اج ی اذی ت نکن دی گه عسل:نچ بسته برای چشمت بده ماهان:باش چشم .گوشیش ی کم چک کردم دی دم داشت با رفی قش چت میکرد بعدش گذاشتم رو م ی ز عسلی .سارا:راست ی ماهان مامانم گفت عمل داری ماهان:اره عمل قلب سارا:ساعت چند؟ https://eitaa.com/romanmahi
ماهان:گفتش ۶صبح اونجا باشی د سارا:منم م ی ام پس خداکنه خوب ش ی زود عسل:نمیخواد من هستم تو به کارت برس سارا:چه کاری مهم تر از کاز پسرخالم ای درد ب ی درمون بی شعور خود شیری ن بگی رم از دهن ای نو جر بدم ماهان:مزاحم نشی م سارا:نه اقا ماهان من باشم بهتره ماهان:اخه شما باشی ن کاری نم یتون ی د بکنی د افری ن داداش دمت گرم سارا:نه بای د کنارت باشم از استرس م ی مرم هه مگه تو ک ی شی از استرس م ی م ی ری عسل:حاال هرجور راحتی راست ی از آلمان چه خبر؟ سارا:هی چ خ ی لی خوبه کیف میکنه ادم عسل:چندنفر مخ کردی شی طون سارا:ی ه پسرس اونجا به نام َجک روم کراشه ولی من قبول نمیکنم باباش کانادایی و مامانش روسی ......عسل:چه ج ذابببببب ماهان:چرا نکردی ن من تو دانشگاه ی ه دختره گفت روم کراشه منم قبول کردم االنم دوست ی م سارا:واقعا؟ دی دم یهو حالش گرفته شد ماشالل ماهان عسل: گفتم شوخ ی میکنه ماهان ب یخود م ی کنه با دختری وارد رابطه شه و دختری روش کراش بزنه باالخره خاله از حموم اومد قشنگ سفی د شده بود عسل:سالم خاله جون معلومه کی سه کشی دی https://eitaa.com/romanmahi
خاله:خخخخ اره خسته شدم ماهان:سالم خاله جونم خاله:به به سالم خاله جون خوب ی ماهان:اره مرسی خاله یکم استرس دارم خاله:استرس چی ؟ ماهان:فردا عمل دارم خوب م ی ترسم خاله:عه نگو استرس بده هی چ ی نمی شه ماهان:خداکنه خوب شم زود .....عسل:م ی شی داداشی جونم باالخره ناهار خوردیمو بازی کرد ی م ی هو سارا گفت بی ا بر ی م سی نما ماهانم گفت بر ی م منم گفتم اره چون خی لی خوبه سینما بری م خالم قبول کرد با ماشی ن من که ماهان یواشکی به نامم کرده بود و من فکر کردم ماشی ن دومشو برای زن ایندش خری ده ولی اشتباه م ی کردم با اون رفت ی م س ی نما منم ذوق داشتم رفت ی م داخل ....سی نما ی ه فی لم انتخاب کرد ی مو بلی ت خر ی دی م رفت ی م داخل وارد شدی م نشست ی م چ یپس و تخمه میخوردی م فی لمو نگاه م ی کرد ی م عجب فی لمی بود خ ی ل ی خوب بود هم خنده دار هم حساس باالخره فی لم تمم شد ما رفت ی م سمت خونه که دی د ی م تصادف شده یهو ی اد تصادف ماهان افتادم دی دم همه مردن دورش جمع شدن تو ای ن فکر بودم چرا من پ یش داداشم نبودم ای ن موقع پوف توهم ی ن فکرا بودم ی هو صدای اهنگ زی اد شد آهنگ شاد بود سارا تو ماشی ن می رقصید منم میخندی دم دست می زدم خالم دست میزد متن رقصی دم..خ ی لی شاد بود ی م یهو ماهان گفت امشب شام همه مهمون م ی ری م رستوران ی هو من جی غ زدمو با سارا شادی کردی م خندم گرفته بود باالخره .....رسی دی م رستوران وارد شدی م دی د ی م همه نشست یم ......ی ک ی اومد طرفمون و گفت آقا:بفرمایی ن چ ی میل داری ن خاله:من که ی ه زرشک پلو با مرغ عسل:من جوجه https://eitaa.com/romanmahi
سارا:منمشی شلی ک ماهان:منم ی ه سی خ جوبه،ی ه سیخ کباب م ی خورم با برنج آقا:بله دسری چ ی زی الزم نداری ن؟ ماهان:4تا ساالد و ۲تا دوغ و ۲تا نوشابه اقا:چشم آقا خدمت م ی رس ی م سارا:بله بله درسته ماهان:حاال بگزر ی م که رو ما کراش م ی زنه .سارا:کی گفته خی لی ا دوست دارن عسل:مثال ک ی؟ سارا:خودت دیگه مگه دوسش نداری؟ عسل:آره عاشقشم سارا:بله عسل:دیگه چه خبر؟ سارا:هی چ ی دانشگاه خارج خ ی ل ی سخته ماهان:مگه ایران راحته؟ سارا:ی ه کاغذ ب ی ار بهت بگم ماهان:باش االن می ارم ...ماهان رفت ی ه کاغذ آوردش داد به سارا و گفت ماهان:ب ی ا دخترخاله ای نم کاغذ سارا:وای سا ی ه سوال بنویسم ببی ن م ی تون ی حل کنی ......باالخره سوال نوشت داد ماهان و ماهانمنگاه کرد و خودکار و ورداشت سری ع نوشت ماهان:ب ی ا سارا خانم سارا:عه درسته تو کجا بلدی؟ https://eitaa.com/romanmahi
اهان:توهمی ن ا ی ران ی ادمون دادن اخ چه حالی کردم ماهان ری د تو حالش سارا:درسته پس اومممم ماهان:حاال تو ای ن سوال حل کن میتون ی سارا:ای ن کدوم درسه؟ ماهان:انتگرال حل کن د ی گه سارا:سخته ی ادم رفته ماهان:حال دی دی ؟ سارا:اومم خوب درس م ی دن عسل:داداش منه د یگه مهندسه عشق من سارا:راست ی تو چ یکار میکنی عسل: من فعال رشتم کامپی وتره سال اخرم سارا:خوبه عسل جان عسل:اره خ ی لی خوبه برنامه نو ی س ی خوبه سارا:چ ی میخوای ی اد بگی ری عسل:آی تی و نرم افزار و سخت افزار سارا:موفق باشی گلم عسل: مرسی بعد چند دق ی قه تحمل باالخره غذا رو آوردن منم که داشتم از گشنگی م ی مردم به غذای خودم ....حمله کردم و د ی دمماهان با تعجب نگاه م ی کنه با لحن خنده گفتممممم عسل:چی ه؟ ماهان:عسل آرومبخور:| عسل:گشنمه خوب:( https://eitaa.com/romanmahi