رئیس جمهور عزیزم... امروز عصر مهمان شهر ما قم هستی...از دیشب که فهمیدم دوباره قرار است مهمانمان شوی تصمیمم این بود بچه ها راهمراهمان نیاوریم...این چند روزه قم بشدت گرم شده...با خودم فکر میکردم بچه ها طاقت گرما را ندارند..ظهر امروز هوا به اوج گرمایش رسیده بود...دیگر مصمم شدم پسرکوچکم را نبرم... اما نزدیکی های ساعت ۳ عصر آسمان ابری شد..باد وزدین گرفت..آن آسمان که یک لکه ابر در آن نبود پر از ابر شد..پر از بغض...  الان در بلوار پیامبر اعظم قم به انتظار آمدنت در گوشه ای نشسته ایم... هوا خنکِ خنک است..مثلِ روزهای آخر اسفند.. و من هر لحظه فکر میکنم شما که طاقت کوچکترین رنج مردم را نداشتی..شما که نمیگذاشتی برای ورودت مارش نظامی بزنند که مبادا سربازی زیر آفتاب اذیت شود..شما که نگران ناهار نخوردن کارگری بودی...شما که... شاید دعا کرده ای باران بگیرد...حالا دستت بازتر است..حالا عندربهم یرزقونی...حتما بغض ابرها از دعای شماست... ۱ خرداد ۱۴۰۳/ بلوار پیامبر اعظم/ در انتظار شهیدرئیسی عزیز.... https://eitaa.com/roohamdaembetosafarmikonad