امشب رفتنت را باور کردم... در این سی و چند روز بعد از آن حادثه،هر وقت عکست را میدیدم..بغض میکردم..در دلم با التماس میگفتم برگرد...خودت برگرد و باز رئیس جمهورمان باش... اما امشب..وقتی عکس چهره ی نورانی و مظلومت را بین دو شمعدان حرم ..نزدیک ضریح امام رئوف، روی آن میزِ سیاه پوش شده دیدم..باورم شد که دیگر آن قلب مهربان نمی تَپَد... اینبار باز هم با دیدن عکست اشک ریختم اما فرقش با گریه های قبل این بود که رفتنت را باورم شده بود ... میدانم که هنوز هم نگران مایی..نگران ایران هستی... سید عزیز ازشما خواستم دعایمان کنی ..دعا کنی در نبودنت کسی در سِمت شما بیاید که راه شما را ادامه دهد..راه شما ،راه خداست..راهی به سویِ آسمان.... یک تیر ۱۴۰۳_ مشهد https://eitaa.com/roohamdaembetosafarmikonad