🌷🌷🌷در سوگِ سردار دلها🌷🌷🌷 عنوان: منِ خوشخواب! من معمولا شبها راحت میخوابیدم...وقتی بعد از آن همه خستگیِ از فعالیت روزمره ام خوابم میبرد محال بود چیزی بیدارم کند..مگر اینکه شبی بچه ام یا خودم مریض بودیم که به آن خاطر بیداری بکشم.. منِ خوشخواب چند وقتیه نیمه شبها با ترس از خواب میپرم..ترسی فراتر از تصورم...ترسی که تا عمق جانم میرود و متلاشیم میکند...شبها وقتی اینطوری از خواب میپرم  حالم وحشتناک بد است دهانم خشک شده..قلبم بدجور تیر میکشد.....شب دراز میشود ..کش می آید ...انگار نمیخواهد صبح شود.. دیشب باز همانطور شدم...وحشتزده از خواب پریدم..قلبم سنگین بود..ترس جانم رو میسوزاند..دیشب باز بیادت افتادم سردار...زیر لب زمزمه میکردم: گفته بودی نباید بگذاریم جنگ داخل خانمان بیاید ..وقتی بودی خاطرم آسوده بود ..دلم قرص بود که هر چیزی بشود، هر تهدیدی که باشد سردار سلیمانی قولِ امنیت داده...نمیگذارد جنگ پایش به خانه هایمان برسد...دیشب وحشتزده مرور میکردم سردار نیست و جنگ به خانه هایمان رسیده...کجایی سردار که امنیتمان را دارند میبرند...ما هرچه که نداشتیم امنیت داشتیم..هرچه که کم بود امنیت زیاد بود...دیشب یاد حملات تروریستی تهران و اصفهان و ایذه ...مرا وحشتزده کرد..دشمن آمده...همین جاست!!...در خاکی که  برای حفظش ارزشمندترین جانها فدا شدند... دیشب یادم افتاد که در حادثه ی شاهچراغ فکر میکردم این آخریَش است..فکر میکردم: ایران؟؟؟؟مگر میشود؟؟؟ اینهم اتفاقی بوده..این مملکتِ امام زمان است مگر میشود تکرار شود..ولی شده بود..تکرار شده بود نه یکبار که چند بار و در چند شهر... حاج قاسم برگرد...برگرد دوباره پدرمان بشو دوباره بگو اون دختر کم حجاب هم دختر من است..حاج قاسم برگرد دوباره بگو ما ملت امام حسینیم...حاج قاسم برگرد و باز بگو کاش بمیرم و ده ها بار بمیرم  ولی آتش زدن پرچم کشورم را نبینم..حاج قاسم برگرد و بگو زائران اربعین بروید بسلامت! امنیتتان با من! حاج قاسم برگرد..برگرد و بگو ..بگو رهبرمان را تنها نگذارید...حاج قاسم نفس تو حق است حرف هایت برو دارد برگرد و بگو هرکه با صدای رهبرش بیدار نشود با لگد دشمن بیدار خواهد شد... حاج قاسم..دیشب فقط اسم تو را صدا میزدم..سردار..برگرد..برگرد و برایمان امنیت بیاور.. من یک زنم...وحشت از داعش جانم را تکه تکه میکنید..وحشت از نا امنی دارد مرا میکشد.. من یک زنم...دیگر با خاطری آسوده به بازار نمیروم برای خرید! میترسم از اینکه شاید ناغافل موتور سواری، عابری ،کِلاش بدست به رگبارمان ببندد..بچه ام که به مدرسه میرود تا برگردد اضطراب رهایم نمیکند.. من یک زنم...من بچه ی جنگم..بچه ای که خاموش کردن برق های خونمون و پنهان شدن در پناهگاه موقع بمباران های عراق، الان برایم خاطره شده...میخواهم بگویم سرد و گرم روزگار را چشیده ام ...دروغ چرا اولین بار است حس وحشتناک ناامنی میسوزاندم... حاج قاسم سلیمانی...سردار ما...آقای ژنرال.. لطفا بس است..قرار بود نفسی تازه کنی و برگردی...حساب رفتنت را که میکنم دوسال و اندی شده لطفا برگرد و مارا دریاب..برگرد و باز دست راست آقا باش. خستگیت در نرفته در این دوسال و اندی؟؟؟ بی خوابی هایت جبران نشده؟؟؟ به سویمان بیا...ما امنیت میخواهیم..من زنم..من ..دخترم ..خواهرم ..مادرم..ما امنیت میخواهیم..پسرانمان امنیت میخواهند..برای پسرانمان هم میترسیم که مبادا گله ای حمله کنند و دوره شان کنند..غریب گیر بیاورندشان و با صبر و با صبر و باصبر بکشندشان!! منِ خوشخواب خواب زده شده ام..من دیگر حتی شبها هم در خانه ی خودم راحت نمیخوابم..تا امنیت نباشد خواب راحت هم نیست! چه برسد به شغل و پول و درس و دانشگاه و قدرت و شهرت و دانش و ورزش و ......... حاج قاسم سلیمانی آنجا دستت بازتر است..نفست حق است...دعا کن برای ما ..برای من، برای بچه های سرزمینت..برای برگشتن امنیتمان... من معمولا شبها راحت میخوابیدم..کاش بازهم بشود..کاش! @Poursaeid66415