رویا فروش
اپیزود اول
سینا گوشی را از جیب درآورد. رو کرد به مهیار:« چند لحظه زبون به کوم بگیر!»
تماس را وصل کرد:« به! عشقم مهسا. تو چطوری عزیزم ؟»
مکث کرد:« نه به جان تو. سینا بمیره اگه دروغ بگه. نه... مگه میشه ماهگرد آشناییمون یادم بره...... من امروز داشتم قرارداد دوبی رو اوکی میکردم.... نه قربونت... بهت زنگ میزنم. فدات.»
گوشی را قطع کرد:« اَه! سریش.»
سیگار از تو جیب در آورد. مهیار فندک زد:« این رِل جدیدته؟ چندمیه؟»
سینا سیگار را گذاشت گوشه لب:« فک کنم بیستمی...» با حرکت لب سیگار بالا و پایین میرفت.
مهیار سیگار خودش را روشن کرد:« چرا ما نمیتونیم یه مخ بزنیم؟»
سینا دود را بیرون فرستاد:« از بس پخمهای!»
زنگ گوشیاش بلند شد.صدا را صاف کرد:« به! عشقم ساناز... آره عزیزم. رو چشام. نه... گرفتار بودم..... امروز باید بار کشتی رو از گمرک مرخص میکردم.... آره جیگر.... تو جون بخواه. فعلا.....»
رو کرد به مهیار:« ماشینو آتیش کن. باید امشب ننه رو ببرم دکتر.»
اپیزود دوم
مرد نشست روبروی دکتر روانپزشک روی صندلی. چرم رویش چین خورد. مرد کت گرانقیمت خود را مرتب کرد. نگاهی به اطراف انداخت. مطب با نور کمی روشن بود. روبرو، دکتر نشسته بود پشت میز چوبی بزرگ. موهای جلوی سرش ریخته بود. قیافهی مهربانی داشت.
دکتر خم شد به طرف او:« خب ما چهل و پنج دقیقه زمان داریم تا با هم صحبت کنیم.»
مرد به ساعت رولکس روی مچ نگاه کرد.
دکتر چیزی تو موبایل نوشت. آن را گذاشت روی میز:« شغل شما چیه؟»
مرد تو صندلی جابجا شد. کمی مکث کرد. جلوی سر را خاراند:« من.... من رویا میفروشم.»
دکتر به پشتی صندلی تکیه داد. صندلی گَردان کمی تکان خورد:« چه جالب! باید درآمد خوبی داشته باشید.»
ابروهای مرد بالا رفت:« معلوم نیست؟»
گوشهی چشمهای دکتر چین خورد. چیزی توی کاغذ جلویش نوشت. سر بلند کرد:« پس اینجا چکار میکنید؟»
مرد سر را پایین انداخت. انگشتها را تو هم فرو کرد:« نمیدونم چرا خوشحال نیستم.»
دکتر دقیق شد تو صورت مرد:« من فکر میکنم چون خودت، حرفاتو باور نداری. اینطور نیست؟»
گوشی مرد تو جیب لرزید. آن را آورد بیرون. رو کرد به دکتر:« ببخشید.»
پیامک مدیر برنامههایش بود:« سالن هزار نفره هتل رو برای همایش موفقیت و آرامش خانواده، رزرو کردم. تمام بلیطها فروش رفت.»
مرد تلاش کرد لبخند بزند.
اپیزود سوم
روبروی تریبون ده دوازده تا میکروفون بود. نامزد ریاست جمهوری صاف نگاه کرد تو دوربین:« ما با دنیا تعامل خواهیم کرد. ما در صد روز مشکلات را حل میکنیم. آنچنان رونق اقتصادی ایجاد خواهیم کرد که کسی به دنبال یارانه نرود.»
شب در دفتر، مشاور رسانه یک کاغذ گذاشت جلویش:« طبق نظر سنجی ها دو درصد به رای شما اضافه شد.»
اپیزود چهارم
پیامک امروز آقای پزشکیان
واردات خودرو را آزاد میکنم.
در مقابل فیلترینگ میایستم.
حامی زنان و دختران سرزمینم هستم.
بالا رفتن ارزش پول و پاسپورت ایرانی را عزت مردم میدانم.
#نارون
https://eitaa.com/rooznevest