مرامتو عشقه!🥸 رفتم برای رأی دادن، توی صف که ایستادم یک پیرمرد تپل قد کوتاه با چشمای ریز آبی ایستاد پشت سرم، شروع کرد به صحبت کردن، گفت راننده کامیونه و تازه داره از راه میرسه و با خودش گفته باید اول رأی بدم بعدش برم خونه! برای اینکه توی اون سر و صدا بتونم حرفهاش رو گوش کنم مجبور بودم گوشم رو نزدیک دهانش بیارم... اوه اوه! دهنش عجب بوی سیگاری میداد، بویی که به شدت ازش متنفرم، حرفهاش ولی اینقدر شیرین و جذاب بود که بوی بد سیگار یادم رفت، چنان از روی احساس و غیرت حرف میزد که به وجد میومدی! از خاطراتش می گفت که راننده بوده و در زمان جنگ به مناطق جنگی رفته و چه رشادتها و فداکاریها از بسیجی ها دیده بود، می گفت اونا جون دادن اگه ما همین رأی رو ندیم واقعاً نامردیه... چندی نگذشت که مسؤول صندوق اومد و به خاطر سنّش بردش که بی نوبت رأی بده. حاجی رفت... رأیش که تموم شد برگشت و به صف نگاه می کرد، فهمیدم دنبال من می گرده که خداحافظی کنه، براش دست بلند کردم و منو دید... خداحافظی کرد و رفت... مرامتو عشقه راننده باغیرت شیرین زبان! فقط سیگار نکش! نه به خاطر بوی بدش... بلکه برای این که وجود نازنینت برای انقلاب و وطن سالم بمونه.☺️ پ ن: 👆واقعیه ها! یک کم از صداش رو هم یواشکی ضبط کردم😉 رسانه روح الله @rouhollah_media