مشارکت کم در انتخابات؟ چرا؟
🔺چرا میزان مشارکت مردم در انتخابات کم شده است؟ غالبا این سؤال را به سادگی با عملکرد مسؤولان و نارضایتی توده مردم از وضعیت کنونی کشور پاسخ میدهند، حال آن که دقت و تأمل بیانگر آن است که این سؤال خود آبستن سؤالات دیگر میباشد که هر یک پاسخی در خور میطلبد. آیا این مسأله، معرفتشناسانه است یا جامعهشناسانه؟ آیا این کمبود مشارکت پدیدهای جهانی است یا محلی؟ آیا میتواند ناشی از کم شدن جذابیت جهانی دموکراسی در عصر جدید حتی در کشورهایی باشد که مهد دموکراسی نامیده میشوند؟ بیاعتنایی به ندای رسمی و نخبگانی در ادای مسؤولیت اجتماعی و پذیرش روایتهای عوامانه مختلف در بی اعتنایی به صندوق رأی چه توجیهی دارد؟ آیا برخاسته از نگرش پستمدرنیستی در اعتبار یافتن همۀ خردهروایتها و رنگ باختن فراروایتها (meta-narratives) است؟ آیا میتواند ناشی از تبلیغ چشمانداز هرمنوتیکی در همسانپنداری خوانشهای غیر رسمی با قرائت رسمی باشد؟ با نگاهی جریانشناسانه و تیپولوژیک آیا میتوان این پدیده را معلول رواج ضدجریانها یا آنومیها در برابر جریان یا جریانهای فکری هنجار و سیاسی رسمی دانست؟ آیا میتوان این موضوع را از دریچه علوم شناختی (cognitive-sciences) مورد بررسی قرار داد و از همگامسازی مغز انسان امروزی با زندگی سایبرنیتیکی و نیز مجازیسازی روزافزون فعالیتهای انسانی در عصر دیجیتال سخن گفت و از این راهگذر، تداوم شیوه آنالوگ وعدم بروزرسانی ساز و کار رأیگیری و عدم رقمی سازی این فرایند را سبب دانست؟ با نگاه استراتژیک و با اذعان به تلاش بوقهای تبلبیغاتچی دشمن در دلسرد نمودن ایرانیان نه تنها نسبت به انتخابات بلکه حتی نسبت به وطن خود، آیا میتوان اين پدیده را یک دستاورد برای دشمن در جنگ شناختی و نرم به حساب آورد؟ از دیدگاه رسانهشناسانه، تداول رسانهٔ اجتماعی (social media) در کنار یا حتی به جای رسانهٔ جمعی (mass media) که انتقال مرجعیت فکری از محور متخصصها به چهرهها شده است چه نقشی در این میان دارد. با نگرش پدیدارشناسانه و روانشناسی اجتماعی حس «رأی ندادن» برای شهروندانی که مشارکت نجستهاند در شرائط کنونی چگونه احساسی است؟ حس بیحسّی؟ حس دلخوری و اعتراض به وضع موجود؟ حس پُز اجتماعی؟ حس قدرت در عدم همراهی با قدرت؟ حس بیمعنایی انتخابات؟ حال آنکه همین شرکت میبایست و میتوانست برداشت و احساس کاملا متقابلی در شهروندان ایجاد نماید...
آیا چینش نامزدهای انتخاباتی و حس ادعایی نبودن رقابت حقیقی بین نامزدها مسؤول مشارکت پایین است و آیا شورای نگهبان ضامن این بعد داستان نیز باید باشد که در کنار رویکرد حقوقی و حق مدارانه، رویکرد مصلحت جویانه را هم برای داغ کردن تنور انتخابات پی بگیرد؟
این پرسشها و موارد متعدد دیگری که ذکر آنها به درازا میکشد بیانگر پیچیدگی این مسأله و عدم نتیجه بخشی حل آن از طریق «جمع المسائل في مسألة واحدة» میباشد.
اندیشمندان دغدغهمند، باید با تحلیل دقیق به پاتولوژی و آسیبشناسی این رفتار اجتماعی بپردازند و در جهت مشارکت پرشور، مقتضیها را برای براورده ساختن و موانع را برای اجتناب کردن برای شهروندان و کارگزاران تبیین نمایند.
بی گمان مشارکت بالای شهروندان در انتخابات، معیاری مهم و مقبول در تعیین سطح رشد فکری و نمایش طراز عقلانیت جمعی و بیانگر سرمایه بالای اجتماعی آن ملت در نقش آفرینی در زندگی جمعی و شناسنامه ای برای رشد شخصیت اجتماعی آحاد آن جامعه و نیز برخورداری نظام و حکومت آنها از پایگاه اجتماعی میباشد. تلاش برای شلوغی صندوقهای انتخاباتی و طویل شدن صفهای رأیگیری، در عین اهمیت این که کدام شخص یا چه جریانی زمام امور تقنینی یا اجرایی کشور را در دست بگیرد، باید مورد اهتمام مسؤولین و همچنین مردمی باشد که برای هویت اجتماعی وانگهی برای «خودشان» ارزش قائلند. مسؤولین از هر جناحی که هستند باید متوجه باشند میزان مشارکت مردم به عنوان سرمایه اجتماعی و پشتوانه این مناصب مهمترین عامل قدرت بلکه قوام بخش مسؤولیت است و هر گونه تضعیف انتخابات و تشکیک در سلامت آن در حقیقت شاخه از بن بریدن و یک انتحار سیاسی است.
سید روحالله موسوی
رسانه روحالله
https://eitaa.com/joinchat/2242904287Cc9ca8d6a95