🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 عرفه امام زمان(عج) حضرت اباالفضل(ع) بسم الله الرحمن الرحیم یا رحمن ویا رحیم اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. ♦️ما همانیم که از عشق تو غفلت کردیم ♦️با همه آدمیان غیر تو خلوت کردیم ♦️جای خالیِ تو را هیچکس احساس نکرد ♦️به گمانم که به دوری تو عادت کردیم ♦️سال ها می گذرد، منتظری برگردیم !! ♦️پس مشخص شده ماییم که غیبت کردیم ♦️نمک سفره ی تان را همه خوردیم ولی ♦️با گناهان، به همین سفره خیانت کردیم ♦️جمکران هم که رسیدیم ،به جای ندبه ♦️فقط از حاجت خود پیش تو صحبت کردیم ♦️دلمان از همه ی مردم عالم که گرفت ♦️گریه کردیم و سپس سجده به تربت کردیم ⬅️چقدر دلمون میخواست این عرفه ای کربلا باشیم، بخدا کربلا عرفه یه حالِ دیگه است، عرفه کربلا دیدنی است.اما حسین جان! اگه کربلا نیستم امروز، اما اینجارو برات کربلا میکنم..اما اونایی که عرفات روضه می خونن، هر جا اباالفضلی شد روضه شون، آقا امام زمان سر زده بهشون، آقاجان! امروز به ما سر نمی زنی؟ می خوام روضه عموتون عباس رو بخونیم. روز عاشورا وقتی صدای غربت ابی عبدالله بلند شد. ابالفضل العباس سریع خودش رو رسوند کنار برادر.. صدازد ‌آقا جانم... قَدْ ضَاقَ صَدْرِي دیگه سینه ام تنگ شده. دیگه طاقت ندارم صدای غربتت رو بشنوم.. اجازه میدان بده . ابی عبدالله فرمودند.. برادرم. يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي تو علمدار منی . تو پرچمدار منی عباسم میخای بری برادرت رو تنها بگذاری. تمام دلخوشی بچه ها تویی عباسم. این بچه ها میان نگاه میکنند میبینند هنوز خیمه عباس برپاست خوشحال میشند میخواهی بری اول برا بچه ها آب بیار عباسم. صدا زد سمعا و طاعتا مولای. عباس علمدار مشک و گرفت. حرکت کرد. اما دید صدای غربت بچه های حسین بلنده هی بچها میگن االعطش العطش خدا ميدونه چه کرد صدا العطش بچه ها با دل عباس. رفت به سمت شریعه ی فرات. دیدن مشک رو پر از آب کرد دست برد زیر آب. میخواد آب بنوشه اما. ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته یادش اومد از لب تشنه ی حسین. یادش اومد از لب تشنه علی اصغر یادش اومد از لبان تشنه بچه های ابی عبدالله. آی عباس تو میخای آب بنوشی... درحالیکه بچه های حسین توی خیمه ها تشنه اند. صداشون به ناله بلنده هی میگن العطش. برگشت به سمت خیمه ها. یه نانجیبی خدا لعنتش کنه. دست راست حضرت رو قطع کرد. صدا زد. بخدا اگه دست راستم رو قطع کنید من از دینم دست برنمیدارم. یه نانجیبی هم دست چپ آقا رو قطع کرد. (یارب مکن امید کسی را تو ناامید) همه ی امید اباالفضل اینه آب رو به خیمه ها برسونه. چهار هزار نفر کمان دار دور آقا رو گرفتند... هرکسی تیری از کمان رها میکنه... یک تیر آمد و به مشک اصابت کرد آب روی زمین ریخت.. ‌یا زهراا ... همین جا بود که دیگه امید اباالفضل نا امید شد... آقا جانم ابالفضل ....اینام امشب به یه امیدی اومدن درخونه ی شما آقا. متحیر ایستاد. دیگه دست دربدن نداره. آب هم نداره. با چه رویی برگرده به سمت خیمه ها.. در همون حالت تیری آمد و به چشم مبارک. ای وای... ای وای.. هرچی سر رو حرکت داد این تیر از چشم بیرون نیومد. سر رو خم‌ کرد. نانجیب... آنچنان با عمود آهنین بر فرق ابالفضل زد صدای ناله اش بلند شد (یا اخا ادرک اخاک) برادر حسین به فریادم برس یاصاحب الزمان منو ببخشید آقا. هر کسی از بلندی بر زمین میخوره. اول کاری که میکنه دستانش را سپر میکنه عباس که دست در بدن نداشت. بمیرم باصورت به زمین افتاد تا صدای ابالفضل رو ابی عبدالله شنید خودش رو سریع رساند کنار برادر. خدایا چکار کردن با برادرم. اومد کنار بدن عباسش نشست. صدا زد 🔸گر نخیزی تو زجا کار حسین سخت تر است برادرم عباسم پاشو ببین دیگه تنها شدم 🔸نگران حرمم آبرویم در خطر است آی برادر خوبم بلند شو ببین بچه ها بهونه ی آب گرفتند نه... میگن دیگه آب هم نمیخواهیم. بگید عموجانمون عباس برگرده. 🔸قامت خم شده را هر که ببیند گوید‌ برادر ببین دیگه قدم خمیده. 🔸بی علمدار شده دست حسین بر کمر است نگاه کرد به بدن عباسش. دید دستهای برادر رو قطع کردن. تیر به چشم عباسش زدند عمود آهنین به فرقش زدند. بدن رو قطعه قطعه کردند. طاقت نیاورد. دستهاش رو گذاشت روی کمر. صدا زد. اَلآن اِنْکَسَر ظهری، وَقَلَّتْ حیلتی ، وَشَمَتَ بی عدوّی الان کمرم رو شکستند. بلند شو عباسم ببین دشمن داره به من میخنده. 🔸تا تو بودی خیمه ها آرام بود 🔸دشمنم در کربلا ناکام بود 🔸تا تو بودی خیمه ها پاینده بود 🔸اصغر ششماهه ی من زنده بود 🔸تا تو رفتی چهره ها نیلی شدند 🔸دستها آماده سیلی شدند الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون التماس دعا احمد بهزادی 🥀🥀🥀🥀🥀▪️▪️▪️▪️▪️ 1403/3/25