حضرت عباس در بیان آیت الله سعادت پرور صفحه 1 از 2 درك فناى كامل در برابر امام عليه السلام‏ از جمله چهره‏هاى تابناك عاشوراى حسينى، كه به حقّ ، و به تعبير سيّدالشّهدا- عليه‏السّلام- «پرچمدار امام و سردار لشكر حقّ» بود، سقّاى كربلا، ابوالفضل العباس، قمر بنى‏هاشم است. وقتى از امام اجازه جهاد خواست، حضرت به شدّت گريست، و سپس فرمود: «يا أَخى، أَنْتَ صاحِبُ لِوائى، وَ إِذا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرى.» برادرم، تو پرچمدار من هستى، و وقتى بروى، لشگرم از هم پاشيده مى‏شود. وى عرض كرد: «قَدْ ضاقَ صَدْرى وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَياةِ، وَ أُريدُ أَنْ أَطْلُبَ ثارى مِنْ هؤلاءِ الْمُنافِقينَ.» واقعاً سينه‏ام تنگ شده و از زندگى، خسته و بيزار شده‏ام، و مى‏خواهم از اين منافقان خون‏خواهى نموده و انتقام بگيرم. و چون اجازه‏ى آوردن آب براى كودكان خواست و حضرت اجازه داد و مشك را از آب فرات پر كرد، هنگام بازگشت، در حالى كه با آنان مى‏جنگيد، اين ابيات را مى‏خواند: لا أَرْهَبُ الْمَوْتَ، إِذِ الْمَوْتُ رَقا حَتّى أُوارى‏ فِى الْمَصاليتِ لَقى‏ نفْسى لِنَفْسِ الْمُصْطَفَى الطُّهْرِ وِقا إِنّى أَنَا الْعَبّاسُ أَغْدُو بالسِّقا وَ لَا أَخافُ الشَّرِّ يَوْمَ الْمُلْتَقَى‏ از مرگ نمى‏ترسم؛ زيرا مرگ، ترقّى و بالا رفتن است- تا اين كه با ملاقات كردن كارگزاران و جنگاوران در ميان آن‏ها پوشيده شدم- جانم سپر و حامى جان برگزيده‏ى پاك نهاد [امام حسين- عليه‏السّلام-] باد- همانا من عبّاسم كه با مشك مى‏روم- و هنگام رويارويى [با شما كافران‏] از بدى و هلاكت نمى‏ترسم. و هنگامى كه دست راستش قطع مى‏شد، [مشك و يا شمشير] را به دست چپ گرفت و به دشمن حمله نموده و رجز خواند كه: وَ اللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمْ يَمينى‏ إِنّى أُحامى أَبَداً عَنْ دينى‏ وَ عَنْ إِمامٍ صادِقِ الْيَقينِ‏ نَجْلِ النَّبِىِّ الطّاهِرِ الأَمينِ‏ به خدا قسم، اگر دست راستم را قطع كنيد، من تا ابد از دينم و از امامى كه داراى يقينى راست، و نوه‏ى پيامبر پاك و امين است، حمايت مى‏كنم. و هنگامى كه دست چپش را قطع مى‏نمايند، به خود خطاب كرده و فرمود: يا نَفْسُ لا تَخْشَىْ مِنَ الْكُفّارِ وَ أَبْشِرى بِرَحْمَةِ الْجَبّارِ مَعَ النَّبِىِّ السَّيِّدِ الْمُختارِ قَدْ قَطَعُوا بِبَغْيِهِمْ يَسارِى‏ فَأَصْلِهِمْ يا رَبِّ حَرَّ النّار اى نفس، از كافران مترس و تو را بشارت باد به رحمت [خداوند] جبران كننده، همراه با پيامبر، آن آقاى انتخاب شده. همانا با ظلم‏شان دست چپ مرا قطع نمودند، پس پروردگارا، آنان را در حرارت آتش [جهنّم‏] ساكن گردان. و هنگامى كه شربت شهادت نوشيد، امام حسين- عليه‏السّلام- به بالينش حاضر شد، گريست و ابياتى را قرائت و سپس فرمود: «أَلْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرى وَ قَلَّتْ حيلَتى.» حالا، پشت من شكست و چاره‏ام كم شد. و به نقلى، سخت گريست، و در حالى كه پيكرش را به سوى خيمه مى‏برد، اشعارى خواند و سپس فرمود: «أَلْآن انْكَسَرَ ...» بيان: نكته‏ها و معارف اين قسمت را در دو بخش، بررسى مى‏كنيم: الف. سخنان سيّدالشّهدا عليه السلام‏ 1. اين نكته را همواره بايد در نظر داشت كه حركت و گفتار امام معصوم، هم چون مردم عادى نيست، كه با احساسات و عواطفِ بى‏مبنا همراه باشد؛ بنابراين، گريه‏ى‏شديد امام در دو مورد (هنگام اجازه‏ى جهاد خواستن برادر و هنگام حضور در كنار پيكر او) را نمى‏توان تنها به خاطر اين كه برادرش بوده، و يا به علّت بعضى از جهاتى كه در فصل پنجم گذشت، دانست؛ بلكه هر چه نسبت به گريه‏ى حضرت كنار جنازه‏ى غلام ترك بگوييم، در اين جا نيز همان معنى را- علاوه بر جهات فوق كه بدان اشاره شد- خواهيم گفت. 2. جمله‏ى‏ «أَلْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرى» نيز سخن عميقى است كه بيانگر مقام و منزلت و بزرگى قمر بنى‏هاشم است، گويا امام با اين جمله مى‏خواهد بفرمايد: تمام مصايب، از شهادت مسلم‏بن عقيل- عليه‏السّلام- تاكنون به اين حدّ مرا ناراحت ننمود دل مرا نشكست. 3. جمله‏ى‏ «قَلَّتْ حيلَتى.» ممكن است اشاره به ممكن نبودن حمل پيكر مطهّر وى به خيمه باشد. و يا اين كه بخواهد بفرمايد: من ديگر حامى و پشت‏گرمى ندارم. و يا اشاره به همان جمله‏اى باشد كه هنگام اجازه خواستن حضرت عبّاس- عليه‏السّلام- فرمود: «يا أَخى، أَنْتَ صاحِبُ لِوائى، وَ إِذا مَضَيْتَ، تَفَرَّقَ عَسْكَرى.» نقل از کتاب شریف فروغ شهادت ادامه در صفحه بعد کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub