پس از تو جان برادر، چه رنج‏ها که کشیدم چه شهرها که نگشتم، چه کوچه ‏ها که ندیدم‏ به سخت جانی خود آن قدر نبود گمانم که بی تو، زنده ز دشت بلا، به شام رسیدم‏ برون نمود در آندم که خصم، پیرهنت را به تن ز پنجه‏ ی غم، جامه هر زمان بدریدم‏ چو ماه چارده دیدم، سر ترا به سر نی هلال ‏وار ز بار مصیبت تو، خمیدم‏ زدم به چوبه‏ ی محمل سر، آن زمانی که سر نی به نوک نیزه‏ ی خولی، سر چو ماه تو دیدم‏ ز تازیانه و طعن سنان و طعنه‏ ی دشمن دگر ز زندگی خویش گشت قطع امیدم میان کوچه و بازار شام پای پیاده سر از خجالت نامحرمان به جیب کشیدم‏ شدم چو وارد بزم یزید، بازوی بسته هزار مرتبه مرگ خود از خدا طلبیدم‏ هنوز بر کف پایم، نشان آبله پیداست ز راه شام ز بس از جفا پیاده دویدم‏ ولی به این همه غم، شاد از آنم، ای شه خوبان که نقد جان به جهان دادم و غم تو خریدم از این حکایت جانسوز، جودیا صف محشر به نزد شاه شهیدان، شریک همچو شهیدم جودی خراسانی کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub کانال شعر و متن: https://eitaa.com/rozehayemaktoubb