کرامت حضرت حر: مرحوم شهید دستغیب در کتاب داستانهای شگفت از عارف مخلص اهل بیت مرحوم مولوی قندهاری نقل می کنه فرمود من تو کربلا مریض شدم رفقام منو بردن کنار مرقد حر من ایستاده نمی تونستم نشستم زیارتو خوندم یه وقت دیدم یه زن بیابونی عربی وارد شد کنار مرقد حر نشست دستشو گذاشت رو حلقه ضریح صدا زد یا کاشف الکرب عن وجه مولانا الحسین اکشف لنا الکرب العظام بحق مولانا الحسین دستشو رو حلقه بعدی گذاشت همینو گفت منم یاد گرفتم خودمو کشیدم تا کنار ضریح دستمو گذاشتم رو حلقه ضریح همینو گفتم به حلقه سوم که رسیدم دیدم از داخل ضریح یه گرمایی وارد انگشتم شد کم کم گرما همه بدنمو گرفت دیدم میتونستم بایستم اینه حر امشب در خونه یه همچین آقایی اومدی خیلی مقام داره نزد حسین داستانهای شگفت ص292