مجلس هفتم: مکالمه امام سجاد با زینب کبری با مشاهده قتلگاه 🔸خودش فرمود وقتی نگاه کردم دیدم بابام اهل بیت پیغمبر همه کشته رو زمین افتادن طوری غم دلم رو گرفت داشت جون از بدنم خارج می شد زینب متوجه شد صدا زد مالی اراک تجود بنفسک یا بقیة جدی چرا داری با جونت بازی میکنی تو یادگار برادرمی فرمود عمه جان چطور گریه نکنم وقتی می بینم پدرم برادرم عموهام مضرجین بدمائهم مرملین بالعری وقتی می بینم عزیزان خونی رو خاک افتادن این ملعون ها همه کشته های خودشون رو دفن می کنن اما شهدای ما روی زمین افتادن قافله سالار من ، کجایی ای دوای دردم … پی تو هرکجا میگردم ، تو رو تو قتلگاه گم کردم… ای بدن صد پاره ، رو خاک داغ این صحرایی!! چرا مقطع الاعضایی ، بگو کجا برم تنهایی ، وای من از عاشورا… زمین و آسمون غمگینه ، یه خواهری داره میبینه!!! یکی میشینه روی سینه ، وای من از عاشورا… باید بمیره از غم دنیا ، تو قتلگاه به پیش زهرا… دوازده ضربه زد واویلا ،داغته روی سینم و… چه حالی داشت امام سجاد علیه السلام گفتن چندین سال شتری که بر او سوار می شو تازیانه نمی زد. عمری بر بابا گریه می کرد مگه یادم میره اون داغی که کسی ندیده مگه یادم میره من بودم و گلای چیده مگه یادم میره من بودم و سر بریده مگه یادم میره یک کاروان بچه و زن رو مگه یادم میره اون ماجراهای کفن رو مگه یادم میره طعنه های خولی به من رو کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub