ادامه مجلس ششم: بلال مجلس یزید گفتن بلال حبشی دیگه بعد پیامبر اذان نمی گفت می گفت بعد پیغمبر برای کسی دیگه اذون نمی گم یه وقت بی بی به یاد زمان حضور رسول خدا افتاد فرمود دوست دارم یه بار دیگه صدای موذن بابام رو بشنوم خبر به بلال رسید بلال دید دستور فاطمه است روضه بلال خیلی روضه جانسوزیه همین روضه مقدمه روضه کربلامون باشه شروع کرد به اذان گفتن تا صدای بلال به الله اکبر بلند شد صدای ناله زهرا بلند شد یادش به خیر نماز همراه شما یادش به خیر همهمه فرشته ها یادش به خیر شوق ملاقات خدا یادش به خیر یادش به خیر سایه پر مهر شما یادش به خیر فضیلت اهل کسا یادش به خیر اون خونه پر از صفا یادش به خیر تو کوچه ها غوغا شده ببین علی تنها شده این غصه زهرا شده حالا ببین یتیمای غمگینمو حالا ببین سردردای سنگینمو حالا ببین جراحتای سینمو بابا ببین زهرای تو از زندگی بیزار شد وقتش رسید نوبتی دیدار شد هر چی که شد بین در و دیوار شد تا بلال صدا بلند کرد اشهد أن محمدا رسول الله به نام پیغمبر که رسید نوشتن «شهقت فاطمة و سقطت لوجها و غشی علیها» (1) دیدن زهرا غش کرد سراسیمه خودشون رو رسوندن به بلال گفتن بلال دیگه ادامه نده فاطمه دیگه طاقت نداره عرضمون همینجا باشه بگیم بی بی جان صدای موذن بابا رو تحمل نکردی دلها بسوزه برای اون خواهری که ببینه سر برادر روی تشت طلا مجلس مجلس گناه مجلس شراب دستی به جام شراب و دستی به جوب خیزران اما ببینه یه وقت سر برادر شروع کنه به تلاوت قرآن صدا میزنه و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون از یه طرف دیدن زینب دیگه طاقت نیاورد دست به گریبان برد گریبان چاک کرد اما فرمودن «و لا یزید الظالمین الا خسارا» چی شد؟ به جای اینکه از این قاری قرآن تجلیل کنن دیدن طوری به چوب خیزران به لب و دندان ابا عبدالله پاورقی: 1 ) بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏43 ؛ ص157 من لا يحضره الفقيه: رُوِيَ‏ أَنَّهُ لَمَّا قُبِضَ النَّبِيُّ ص امْتَنَعَ بِلَالٌ‏ مِنَ الْأَذَانِ قَالَ لَا أُؤَذِّنُ لِأَحَدٍ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنَّ فَاطِمَةَ ع قَالَتْ ذَاتَ يَوْمٍ إِنِّي أَشْتَهِي أَنْ أَسْمَعَ صَوْتَ مُؤَذِّنِ أَبِي ع بِالْأَذَانِ فَبَلَغَ ذَلِكَ بِلَالًا فَأَخَذَ فِي الْأَذَانِ فَلَمَّا قَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ ذَكَرَتْ أَبَاهَا وَ أَيَّامَهُ فَلَمْ تَتَمَالَكْ مِنَ الْبُكَاءِ فَلَمَّا بَلَغَ إِلَى قَوْلِهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ شَهَقَتْ فَاطِمَةُ ع وَ سَقَطَتْ لِوَجْهِهَا وَ غُشِيَ عَلَيْهَا فَقَالَ النَّاسُ لِبِلَالٍ‏ أَمْسِكْ يَا بِلَالُ‏ فَقَدْ فَارَقَتِ ابْنَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص الدُّنْيَا وَ ظَنُّوا أَنَّهَا قَدْ مَاتَتْ فَقَطَعَ أَذَانَهُ وَ لَمْ يُتِمَّهُ فَأَفَاقَتْ فَاطِمَةُ ع وَ سَأَلَتْهُ أَنْ يُتِمَّ الْأَذَانَ فَلَمْ يَفْعَلْ وَ قَالَ لَهَا يَا سَيِّدَةَ النِّسْوَانِ إِنِّي أَخْشَى عَلَيْكِ مِمَّا تُنْزِلِينَهُ بِنَفْسِكِ إِذَا سَمِعْتِ صَوْتِي بِالْأَذَانِ فَأَعْفَتْهُ عَنْ ذَلِكَ. 2 ) ادامه شعر: فرمود امام عسکری - ما حجت الله- از فاطمه داریم نور هر دعا را جَدّه ی ما شد حجتُ الله ِ علینا او حجّت حق شد تمام اولیا را ذکر ملائک ذکر تسبیحات زهراست اینگونه می گیرند سرمشق بقا را زهرا دلیل خلق نور پنج تن بود در زیر بال خود گرفت اهل کساء را یاس علی ، ریحانه ی باغ پیمبر عطر نجیبش باز پر کرده فضا را او میوه ی قلب رسالت بود ، امّا در کوچه آزردند قلب مصطفی را اهل سقیفه بیعت خود را شکستند بیت العزا کردند آن بیت الولا را اجر رسالت را ادا کردند با میخ بستند دست ساقی مشکل گشا را می دید چشمان حسن در آن شلوغی بر چادر مادر هُجوم ردّ پا را حرفی نمی زد از قضیّه ، لام تا کام او در خودش می ریخت داغ کوچه ها را می گفت حیدر ، تازه فهمیدم عزیزم با دردهایت می کنی هر شب مُدارا این فتنه های کوچه تا گودال رفتند بُردند مقتل ، خامس آل عبا را شاعر خدایا فرج امام زمان برسان رهبر معظم انقلاب در پناه امام زمان محافظت بفرما شر دشمنان اسلام به ویژه امریکا و اسرائیل به خودشان برگردان کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub