غزل مصیبت🏴 آتش از خیمه ها زبانه گرفت شادی ام را غم زمانه گرفت بر خلاف قطا كه لانه نداشت مرغ غم در دل آشیانه گرفت باز گلچین پست، گل ها را زیر سیلی و تازیانه گرفت هرچه خلخال و زیور و زر بود خصم از ما چه ظالمانه گرفت هرچه در خیمه بود غارت شد زینب آمادۀ اسارت شد ازحرم گاهواره را بردند یادگار ستاره را بردند من خودم دیدم ازتن بابا جامۀ پاره پاره را بردند عمه از گوش دختر مسلم بخدا گوشواره را بردند