✍ روضه حضرت رقیه (سلام الله علیها) گریز 1⃣ اول ماه همیشه ماه کم نوره 🌙 خرابه تاریک... شما اگر تو روضه یه دفعه روضه خون چند دقیقه نخونه، تعجب می کنی، سرت را بلند می کنی، ببینی چی شده؟ ▪️یه دفعه زینب دید، صدای روضه خون خرابه، قطع شد...😭 زینب (سلام الله علیها) متوجه شد سر یک طرف، رقیه یک طرف افتاد... 😭 صدا زد: عزیز  دل برادرم، دید صدای رقیه نمی آد ...😭 چادرم پاره شد از بس که کشیدند مرا به گمان خرد شده ساقه ی نیلوفر من معجرم دست نخورده است خیالت راحت چادر سوخته چسبیده به موی سر من گریز 2⃣ (زبانحال) هر چه گشت چیزی پیدا نکرد زیر سر بابا بذاره، پاهاش رو دراز کرد و سر را گذاشت روی دامنش: فرشی ندارم تا کنم مهمان نوازی باید در این ویرانه امشب را بسازی دیدند خم شد، همون کاری که خود ابی عبدالله برای داداشش علی اکبر (علیه السّلام) کرد، این صورتش را گذاشت رو صورت بابا، اما دیگه برنداشت، عقیله ی بین هاشم گفت: رقیه، تا دست زد دید بچه افتاد... 😭 گریز 3⃣ وقتی برادران یوسف، یوسف را با طناب بین چاه آویزان کردند گفت: دارید چکار می کنید، اگر پدرم بفهمد ناراحت می شود، برادران عصبانی شدند، طناب را پاره کردند ندا آمد، جبرائیل برو و بال خودت را پهن کن، بدنش خراش نیفتد، آخه غریبه … آااای گریه کنا اگه عباس (علیه السّلام) از بالای مرکب افتاد، یه مرد جنگی است، اگر حسین افتاد، مرد است، این سه ساله چطوری از مرکب افتاد …😭 بگو یا حسین... (ع) (س) (س) @rozehdaftari