چطور این بچه رو مقابل مادربیارَن...نازدانه روبه خیمه بیارَن...😭😭😭😭😭🥀🌾🍂
بعضیا گفتن بدن قاسمو کنار بدن علی گذاشت...😭😭😭😭😭😭🥀یه دست به گردن علی اکبر انداخت...یه دست به گردن قاسم...😭😭😭
گاهی می گفت عزیز برادرم بلند شو ببین حسین غریب وتنهاست...😭😭😭😭😭🥀🌾🍂
امام حسین از قاسم پرسید شهادتو چگونه میبینی پسربرادرم؟🥀🌾🍂
گفت عموجان:اَحلآمِنَ العَسَل...از عسل برام شیرین تره...🌾🍂🌾🍂
نمی دونم فرزند نازَنین امام حسن رو اباعبدالله با چه حالی به خیمه آورد...😭😭😭😭🥀🌾🍂بگم والتماسدعا...😭😭😭😭🌾🍂
جنازه قاسمو کنار بدن به خون خُفته علی اکبر گذاشت...😭😭😭😭🍂حالا نوبت مادر قاسم بودثَریه...کنار جنازه فرزند شهیدش بیاد براش عزاداری کُنه...😭😭😭😭😭🌾اومد...😭🥀
که دیده تازه دامادی، عروسش سنگرش باشد🌾بیاد همه اون شهدایی که وقتی می رفتن جبهه باهمسرانی که هنوز عروسی نکردن وداع میکردن...😭🌾🍂🥀هزار آرزو برمیگشتن... دوباره می رَفتَن...اما اینبار خواهر میدونست دیگه برنَمیگردَن...😭😭😭😭😭😭🌾🍂
شما می دونید خواهرا خیلی برادریَن...دوست داره برادر عروسی کُنه، دست عروسو به دست برادرش بزاره...اما یه وقت میدیدی تاووت براش آوردن...😭😭😭😭🥀🌾🍂این خواهر شهید میگه: کاش تاصبح نمی خوابیدم برادر سیر نگات میکردم...😭😭😭😭چه آرزوهایی تودلم...😭😭😭😭😭آرزوی عروسیت 😭😭😭حنابندونِت...😭😭😭😭😭😭🌾🍂🥀🥀
که دیده...حالا مادر قاسم داره میگه...😭😭😭😭😭🥀🥀🥀
که دیده تازه جوانی، عروسش سَنگَرَش باشد 🥀
حنابندان اواز سُرخی خونِ سَرَش باشد🥀
آی...😭😭😭🍂
بجای نُقل که برقامَتِ داماد می ریزَن 🥀
سِرِشکِ دیده جاری از دوچَشم مادرش باشد🥀
به جای خِلعَتِ شادی که برداماد می پوشَند 🥀
کَفَن درروز خوشبَختی به جِسمِ اَطهَرَش باشد🥀
عروسان را بُوَد مِهریه وباغات درکابین 🥀اما قاسم چی......😭😭😭😭😭😭
عروس کربلا مِهریه اش نَعشِ اَکبَرَش باشد🥀
عروسان رونَما گیرَن از داماد و قومِ او🥀
دراینجا رونَما آن پِیکَرِ از خونِ تَرَش باشد🥀
بازم بگم این خَطوگریه کُنی...😭🌾🍂
بِریزَد نُقل مادربرسَرِ فرزند دامادَش🥀
پِسَرَم چه آرزوهایی داشتم...😭🌾🍂پِسَرَم میخواستم دست عَروسو به دست توبِدَم...😭🌾🍂اما روزگار نَشُد...😭🌾🍂
همه حرفهای مادرای داغ دیده، جوون دیده، شُهَدا همینه...😭😭😭😭😭🌾🍂
یه وقت می بینی مادری یه جوونی از دست میده...😭😭😭😭🍂میگَن مادر بیا با بَچَت وداع کُن...😭😭😭😭😭🍂🌾
اولین حرفی که میزَنه میگه مادر کاش من میمُردَم تابوتَم رودوشِ تو می رَفت به سَمتِ مَزار...😭😭😭😭😭🍂🌾🥀
بِریزَد نُقل مادر برسَرِفَرزَندِ دامادَش🥀
به جای نُقل اینجا تیر وتیغ وخَنجَرَش باشد 🥀
اینم بگم...🌾🌾🌾🌾
به زیرسُمِ اَسبِ اَشقیا آن لاله ی خونین 🥀
به جای تَختِ دامادی به نِی تابان سَرَش باشد🥀
پاشو کم کم...😭😭😭چه حرفایی زداباعبدالله...اینم بگم والتماسدعا از هَمه تون...😭😭😭😭🍂🌾🥀
پاشو کَم کَم۲🍂تاحَرَم راهی نَمونده قاسِمَم😭
خدایا بعضی از این مُصیبت ها که به این ائمه، به این اهل بیت وارد میشه به خُدا سوزناکه بزرگواران...😭😭😭😭😭🍂🌾🥀
پاشو کَم کَم۲ 🍂تاحَرَم راهی نَمونده
کی گرفته کاکُلَت راپِسَرَم🍂روی این خاکا کِشونده
گیسویَت دَستِ نَسیمه🍂تو رَگات خونِ کریمه
پُشتِ توباگریه گُفتَم 🍂نَزَنیدَش این یَتیمه
عموجون نَمیتونَم من۲🍂غریب امام حسن...
که دیگه نَفَس بگیرم 🍂بیا از این رَدِخونَم
تاروزانوهات بِمیرَم 🍂مَنوبین خَنده هاشون
میکُشَن بانِیزه هاشون🍂اُستخون هاموشِکَستَن😭😭😭😭😭😭😭😭🌾🍂🥀
عمو جون نَمیتونَم من🌾که دیگه نَفَس بگیرم
بیا از این رَدِ خونَم 🌾تاروزانوهات بِمیرَم
مَنو بین خَنده هاشون 🌾میکُشَن بانِیزه هاشون
(اُستخون هامو شِکَستَن🌾زیر پای مَرکباشون۲)
عَسَل خوردَم عاقِبَت بُردَم🍂
حِسِ شیرین از عشق پاکِ تو🍂
به جای بابای مظلومَم 🍂
من شُدَم مَست وسینه چاکِ تو🍂
بیا درخون جِسمِ من بِنگَر🍂
بِبین عمو من شُدَم پَرپَر🍂
لَبَم خُشک و دیده ام پُرخون🍂
من شُدم مَحزون بی علی اکبر 🍂
بیا یک لحظه به بالینَم 🍂
روی تو بینَم لحظه ی آخَر...🍂
این یه خَطَم آذری بخونم برای اونایی که آذری زبانَن...🌾🍂🌾🍂🌾
آذری............................
گذاشتن جنازه رو، روزمین...😭😭😭😭😭🥀مادر ثَریه رو صدازَدَن....مادرمیدونه برا بَچَش چگونه گریه کُنه...😭😭😭😭😭🥀مخصوصا آذری زبانها بهتر می دونَن برای فرزندان نوجوانی که از دست میدَن...😭😭😭😭😭🥀چه حرفایی...چه درددِلایی می زَنَن...😭😭😭😭😭🥀
آذری............................
@rozeh_daftary