💖💫💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖
💖💫💖💫
💖💫💖
💖💫
💖
#باعشقتوبرمیخیزم
قسمت#نهصدوهفتادوهشت
با تکون دستی، بیحال چشم باز کردم.
خانم مسنی رو روبروی خودم دیدم که اروم صدام میکرد
-دخترم، خوابی؟ حالت خوبه؟
چند ثانیه زمان برد تا مغزم ریکاوری بشه و یادم بیاد کجا هستم.
-خوبی عزیزم؟
کمی خودم رو جمع و جور کردم و صاف نشستم.
یک لحظه درد بدی توی کاسه ی سرم پیچید و بی اختیار پلکهام رو روی هم فشار دادم و چهره ام در هم شد.
-دخترم می تونی حرف بزنی؟
صدای نگران اون پیر زن، باعث شد دوباره چشم باز کنم و دردمند نگاهش کردم.
سری تکون دادم و با صدای گرفته ای لب زدم
-بله، خوبم
-خیلی وقته اینجا نشستی،
من سر خاک پسرم بودم.
می خواستم برم دلم نیومد تنهات بذارم.
صدایی صاف کردم و دستپاچه گفتم
-نه...منم داشتم میرفتم...سر خاک مادرم بودم. سرم درد میکرد نشستم یکم استراحت کنم بعد برم
-آخه، هیچ کس تو امامزاده نیست. پاشو با هم بریم.
نگاهی به اطراف انداختم. راست میگفت هیچ کس غیر از ما نبود.
دست روی سرم گذاشتم و نالیدم
-شما بفرمایید، من یکم بهتر بشم میرم.
پیر زن خواست حرفی بزنه که با صدای مردونه ای، نگاه هر دومون چرخید
- اینجاست، نگران نباش پیداش کردم.
شرایط عضویت کانال Vip #باعشقتوبرمیخیزم در لینک زیر😍😍👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433
⛔️کپی برداری پیگرد قانونی والهی دارد⛔️
🖋نویسنده:
#ققنوس(ن.ق)
💖💫
@rozhay_eltehb 💫💖
💖💫💖
💖💫💖💫
💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖💫💖