"
گلولههای مغرض"
درد را از هر طرف که بخوانی درد است؛ اما نگاه سیاستمداران جهان به درد متفاوت است. کافیست نطفهات در رحم اندیشه نژادپرستی منعقد گردد تا صاحب دی ان ای برتر گردی، آنوقت است که تمام رسانههای جهان برای نشان دادن دردهایت صف میبندند.
و یا کافیست تو را به چشم حقارت نگاه کنند، در آفرینش زیادیات ببینند و لایق حیات ندانندت، آنوقت دردهایت مثل فنسهایی است که مرزبندی میکند میان آنها و انسانیت. دیگر تو را نمیبینند حتی اگر کودکی فلسطینی باشی و بیش از نیمقرن بر سر سفره درد، مهمان.
مثل درختی که میتکانندش تا میوههایش بریزد، چهارگوشه جهان را طوری تکان میدهند تا خوب و بدهایش را از هم جدا کنند. چشم آبیها را از دیگر رنگها، سیاهپوستان را از سفیدپوستان، شرقیها را از غربیها، یهودیها را از مسلمانان، ثروتمندان را از فقرا و این نگاه غالب سیاستمداران جهان است.
غافل از اینکه در اندیشه سیاسی دین، کودک، کودک است حتی اگر مدفونشده در زیر آوارهای جنگ یمن باشد.
حتی اگر بیرمق در پناهگاهی سوری تنش بلرزد.
حتی اگر اهل صنعا باشد، اهل موصل باشد یا فلسطین.
کودک، کودک است حتی اگر نطفهاش از پدر و مادری سوری باشد یا روسی چه فرقی میکند؟!
کودک همان کودک است حتی اگر پایبرهنه در کوچهپسکوچههای افغانستان دنبال جنازه پدر بگردد و یا هزار کیلومتر از اوکراین تا اسلواکی بهتنهایی فرار کند تاجانش را نجات دهد.
در دنیای کثیف سیاست حتی در قربانی شدن هم عدالت رعایت نمیشود. کودکی اوکراینی قربانی میشود و تمام جهان قربانی شدنش را فریاد میزنند و کودکان فلسطینی هفتادسال است که قربانی میشوند و تمام جهان سکوت میکنند.
فهم انسانها از درد مشترک است. همگان درد را میفهمند. رنجهای مستتر در دردها برای همه آدمها یک معنا بیشتر ندارد. اگرچه خاکشان باهم فرق داشته باشد؛ اگرچه در کشوری دیگر باشند و زیر پرچمی متفاوت، با پدر و مادرهایی جدا، اگرچه میان موسیقی و قهرمان و ورزشکارشان تفاوت از زمین تا آسمان باشد و اگرچه هیچوقت همدیگر را ندیده باشند.
فهم درد نیاز به زبان مشترک ندارد. آوارگی همهجا معنی آوارگی میدهد. ترس همهجا معنی ترس میدهد. مگر بیخانه شدن، بیجان شدن و بی بابا شدن میان آدمها متفاوت است؟ چه فرقی میکند ایران باشی یا عراق، سوریه باشی یا یمن، اوکراین باشی یا افغانستان وقتی جنگ بر تو تحمیل شود.
نالههایی که از حنجرهٔ مظلوم بیرون میآید و فریادی که بر سر ظالم سر داده میشود در تمام جهان تعریف واحدی دارد.
این چه جنایتیست که مرزهای کشورها بر سر بشریت آوردهاند؟
این چه مسیریست که رسانههای جهان طی میکنند؟
با چه منطقی چنین پارادوکسی را توجیه میکنند که در برابر نوعی از درد یقه پاره کنند و در برابر نوع دیگرش مُهر سکوت بر لب نهند؟
چه فرقی است میان سقوط سقفها و دیوارها بر روی تنها و بدنها؟
چرا شمال و جنوب جهان را از هم جدا میکنند؟
چه فرقی است میان سقوط انسانیت بالا و پایین جهان؟
چگونه میتوان اشغالگران را با اهل مقاومت یکی دانست؟
این چه نقطهضعفیست که جهان دارد؟
تحمل دردی که حفرههای تبعیض بر روح انسان جا میگذارند از طاقت آوردن در برابر گلولههایی که تن را سوراخ میکنند سختتر است و طاقتفرساتر.
لعنت به رسانههایی که میان دردها تفاوت قائلاند.
لعنت به آنها که میزان دردها را با تغییر موقعیت جغرافیایی میسنجند.
لعنت به اندیشههایی که در آن تولید تسلیحات تبدیل به صنعت سرگرمی شده است.
لعنت به گلولههایی که انتخابگرند.
لعنت به گلولههای بیهدف.
لعنت به توپهایی که کتاب تمدن انسانی را پارهپاره میکنند.
لعنت به سیاستمدارانی که حق حیات کودکان را با ترازوی نژادپرستی محک میزنند.
لعنت به آنها که میان رنگ خون، فرق میگذارند.
لعنت به جنگطلبان
🖋زهرا ابراهیمی
https://eitaa.com/roznevesht