eitaa logo
روز‌نوشت
613 دنبال‌کننده
914 عکس
464 ویدیو
3 فایل
✍طلبه‌ام و مبتلاء به نگارش با کپی پیست میانه‌ی خوبی ندارم. کپی از این کانال با اشاره به نام صاحبش باشد. با نقدهاتون خوشحال میشم! @islamic_ethic https://eitaa.com/roznevesht http://zil.ink/roznevesht
مشاهده در ایتا
دانلود
15.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دخترِ بابا الان وقت خوبی برای مزون‌گردی نیستاااا مردم دارند لِه میشن! ✍ زهرا ابراهیمی @roznevesht
این سال‌ها اکثر حاج آقاها (بخوانید مسئولین) آمار ورودی حوزه را رصد می‌کنند؛ چند نفر جدید آمدند و چند نفر ثبت‌نام کردند؟! کم‌شدن آمار ورود به حوزه به‌نوبه‌ی خودش مشکل کوچکی نیست؛ اما یک سؤال جدی هست: آن‌هایی که سال‌ها عمرشان را پای درس و بحث گذاشته‌اند، چه می‌شوند؟ واقعیت این است که اگر فقط دنبال جذب تازه‌نفس‌ها باشیم و قدیمی‌ها را به حال خودشان رها کنیم، حوزه تبدیل می‌شود به گذرگاه نه توقف‌گاه. یعنی یه عده می‌آیند، وسط راه می‌روند و تا آخر نمی‌مانند! طلبه‌ای که چند سال درس خوانده، اگر حمایت نشود، خیلی راحت به سمت شغل‌های کاذب می‌رود. این یعنی هم سرمایه علمی حوزه هدر می‌رود، هم شأن اجتماعی طلبه آسیب می‌بیند. حوزه باید به جای نگاه یک‌طرفه به ورودی‌ها، نگاهی جدی به نگهداشت نیروهای فعلی داشته باشد. طلبه‌ای که مانده، کسی‌ست که امتحان خودش را پس داده؛ چرا باید او را از دست بدهیم؟ حمایت معیشتی و علمی باید اولویت باشد، نه شعار. اگر طلبه‌ها احساس کنند حوزه پشتشان هست، تازه‌واردها هم با انگیزه بیشتری می‌آیند. حوزه علمیه اگر می‌خواهد آینده داشته باشد، باید امروز را حفظ کند. حفظ نیروهای موجود، یعنی تضمین آینده. حفظ داشته‌ها مهم‌تر از هیجان جذب تازه‌هاست! ✍ زهرا ابراهیمی @roznevesht
12.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما هم همین‌طور حاج‌آقا! ما هم شرمنده‌ایم! @roznevesht
دلار از ما جلوتر می‌دود! ما چند وقت پیش یک تصادف داشتیم. ماشین بیمه نبود، مجبور شدیم دویست میلیون خسارت بدهیم. با هزار جور گرفتاری و قرض و وام بالاخره پول را جور کردیم. اما وقتی وقت پرداخت رسید، خسارت شده بود دویست و پنجاه میلیون! چرا؟ چون خسارت را به روز حساب کرده بودند؛ درست مثل دلار که ثانیه‌ای بالا می‌رود. این یکی از دردهای بزرگ ماست. در این مملکت هرچه بدوی، نمی‌رسی. می‌رسی، اما باز تورم و گرانی از تو جلوترند. جریان ما و دلار شبیه مسابقه‌ای است که ما با کفش پاره و کهنه می‌دویم، اما دلار و تورم با کفش‌های حرفه‌ای همیشه جلوتر است. این اقتصاد بیشتر شبیه یک شوخی تلخ است. امروز ماشین می‌خری، فردا همان پول فقط به موتور می‌رسد. زندگی شده مثل دویدن روی تردمیل هرچه می‌دوی، جلو نمی‌روی. فقط خسته‌تر می‌شوی. نسل زد این‌ها را می‌بیند که ناامید می‌شود. یاس چند سال پیش در یکی از تِرک‌های رپی که خونده بود می‌گفت: چقدر دویدم و فهمیدم رو تردمیلم! راست می‌گفت! ✍ زهرا ابراهیمی @roznevesht
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برف! زمستان! و بعدش بهار! این قانونِ خداست! بهار آمدنی‌ست! ✍ زهرا ابراهیمی https://eitaa.com/roznevesht
مازلو یک هِرمی دارد که به هِرم مازلو معروف است. همین که عکسش را گذاشته‌ام. این آدم نیازهای آدمیزاد را طبقه‌بندی کرده‌ و از کف هرم تا رأس هرم یادآور شده است که انسان این نیازها را دارد و باید بهشان توجه کند. مازلو اما هیچ‌وقت نفهمیده که ما به تو نیاز داریم. که نبودت زمستانی‌ست استخوان‌سوز و حسرت نداشتنت جگرسوز! مازلو هیچ‌وقت نفهمیده که ما چراغ‌های دعا را که ریسه می‌کنیم کفِ حیاطِ دلمان، فقط اسم توست که روشن می‌شود. نیازهای ما از کف هرم و رأس هرم گذشته است، ما تو را می‌خواهیم. ما انار به دست در گوشه‌گوشه‌ی جهان تک افتاده‌ایم؛ بیا و دور هم جمع‌مان کن! یلداتون مبارک 🌱 ✍ زهرا ابراهیمی https://eitaa.com/roznevesht
إن ما يبقى في أعماق النفس من أمور أكثر كثيراً مما يظهر في الكلمات. https://eitaa.com/roznevesht
بچه که بودم مادرم همیشه می‌گفت: «خودت را نگه‌دار». بعضی وقت‌ها منظورش این بود که زبانت را نگه‌دار و این‌قدر جواب نده، بعضی وقت‌ها هم وقتی سر خوراکی با خواهر و برادرها دعوا می‌کردیم منظورش این بود که حریص نباش. حالا که بیشتر فکر می‌کنم می‌بینم «خودت را نگه‌دار» کاربردهای زیادی دارد. آدم لازم است در زندگی، خودش را نگه دارد. انگار داری می‌دوی و خودت از پشت سر یقه‌ی پیراهنت را می‌گیری و یک قدم عقب می‌کشی؛ این کاری‌ست که می‌شود با نفس انجام داد. در برابر نامحرم، به وقت حاضرجوابی، هنگام خشم و عصبانیت یا موقع دعوا یا حتی وقتی خدا ما را با بلا و مصیبت امتحان می‌کند، آدم باید خودش را نگه دارد. «خودت را نگهدار» بزرگ‌ترین درسی است که اخلاق به انسان می‌دهد. اصلا دین آمده است برای همین مفهومِ «خودت را نگه‌دار»! ✍ زهرا ابراهیمی https://eitaa.com/roznevesht
رجب! ماهِ تکاندنِ اشک‌ها از چشم‌هاست... ✍زهرا ابراهیمی @roznevesht
رجب، اذنِ دخولِ عاشق‌هاست. ✍زهرا ابراهیمی @roznevesht
هرجا می‌روم به تو برمی‌خورم! حتی آنجا که دنبال خودم می‌گردم! ✍زهرا ابراهیمی @roznevesht
یک حوزه علمیه‌ای را می‌شناسم که طلاب خواهر در آن درس می‌خوانند. دیوارش طویل است، از اول کوچه باید بروی تا برسی ته بن‌بست. اما موضوع من نه حوزه است، نه دیوارش‌ و نه حتی آن بن‌بست. موضوع من دختر و پسرهایی‌اند که ته کوچه می‌نشینند و‌به‌نشانه‌ی احترام، فندک زیر سیگار هم می‌گیرند، انگار شعله‌ی کوچک سیگارشان تنها چراغ این شب‌های بی‌صاحب است. من به آن دیوار زیاد فکر می‌کنم. به طلاب این طرف دیوار به دخترکان آن طرفش. آن دیوار برای من شبیه خط استواست؛ خطی که روی نقشه کشیده‌ایم تا جهان را نصف کنیم؛ اما روی زمین هیچ‌وقت دیده نمی‌شود. این دیوار هم همین است: خطی خیالی، ساخته از نگاه‌ها و قضاوت‌ها، که دو زندگی را از هم جدا کرده. گاهی فکر می‌کنم ما آدم‌ها مثل رشته‌های DNA هستیم؛ همه از یک زنجیره ساخته شده‌ایم، اما یک پیچ کوچک، یک تغییر ناچیز، سرنوشت را به دو مسیر متفاوت می‌برد. آن طرفِ دیوار کتاب و کاغذ و قلم و این طرفش بن‌بست و سیگار و دود. یک بار با چندتایی از نوجوان‌های آن طرف دیوار حرف زدم. کمی هم نصیحتشان کردم. اما پُک بعد از نصیحت را عمیق‌تر زدند و دودش را بیشتر حلقه کردند. انگار جوابم را با همان دود نوشتند: «ما را نمی‌فهمی.» و شاید راست می‌گفتند. چون فهمیدنشان یعنی نشستن کنارشان، نه ایستادن روبه‌رویشان. من طلاب این طرف دیوار را دوست دارم. اما بچه‌های آن طرف دیوار را بیشتر. نه به خاطر دودشان، به خاطر چشم‌هایشان. چشم‌هایی که حتی در بن‌بست، هنوز دنبال راهی باز می‌گردند. شاید روزی کوچه ادامه پیدا کند. و همین خیال، همین امید، سرمایه‌ی نسلی است که با همه‌ی غم‌ها و ای‌کاش‌ها، باز هم دلش می‌خواهد زندگی را کِش بدهد، حتی اگر طعمش تلخ باشد. اما این دیوار می‌تواند نباشد. دیوارها همیشه از آجر و سیمان ساخته نمی‌شوند؛ گاهی از سوءتفاهم‌ها، از ندیدن‌ها و از نشنیدن‌ها بنا می‌شوند. تنها چیزی که می‌تواند این دیوار را بردارد درک است؛ درکِ شرایط زیست آدم‌ها. دختران این طرف دیوار به اندازه‌ی دختران آن طرف معصوم‌اند. هیچ‌کدام گناهکار و خطاکار به دنیا نیامده‌اند، فقط زمین بازی‌شان فرق کرده. ما نباید اجازه بدهیم این تفاوت‌ها فاصله بسازند، نباید بگذاریم خط‌های خیالی روی نقشه‌ی زندگی، ما را از هم دور کنند. ما همه یک زنجیره‌ایم؛ مثل همان DNA، مثل همان خط استوا که فقط روی کاغذ جهان را نصف کرده. در واقعیت، هیچ مرزی نیست جز آنچه خودمان ساخته‌ایم. ✍ زهرا ابراهیمی @roznevesht