اثر عمل ساعت سه‌ی صبح است. صدایِ تلویزیونِ همسایه‌ی پایینی، سَدّ سقف و بالشت را یک‌جا می‌شکند، از مسیرِ گوش‌هایم به میدانِ مغزم می‌رسد، فیوزِ خواب و رویا را می‌پَراند و من بی‌آن‌که بتوانم مادربزرگم را در خواب ببینم، از خواب می‌پرم! مادربزرگ تویِ یک‌اتاقی نشسته بود. من هم قرار بود بروم به دیدنش! اتفاقا عموها هم پشت در ایستاده بودند. تا که خواستم در را باز کنم، صدایِ تلویزیونِ همسایه‌ی پایینی آن هم ساعت سه‌ی صبح مرا پشتِ در نگه‌داشت، خواب را بر من حرام کرد و لذتِ دیدارِ مادربزرگ را بعد از بیست‌سال از من گرفت! انگار ظلم آدم‌ها به‌همدیگر فقط به بیداری خلاصه نمی‌شود؛ آدم‌ها حقِ یکدیگر را حتی تویِ خواب دیدن هم تضییع می‌کنند! ترجمه‌ی دینی و مذهبی حرف‌هایی که زدم این است که ظلم ما به یکدیگر، خیلی گسترده‌تر از آن‌چیزی است که ما فکر می‌کنیم. ظاهر امر، یک خطای کوچک است اما وقتی می‌شکافی‌اش می‌بینی در دلِ همین خطا، صدتا گناهِ ریز و درشت پنهان شده است. به همین دلیل است که روز قیامت، در نامه‌ی عمل خود کارهایی را می‌بینیم که باورمان نمی‌شود خودِ ما انجامش داده‌ایم. در واقع این‌ها اثراتِ مخفی و لایه‌ی پنهانی همان عمل است که ثبت شده. ظاهرِ کارِ همسایه‌ی ما، فقط بالابردنِ ولومِ تلویزیون است؛ اما باطنش سردرد و بی‌خوابی و از دست دادن یک رویاست برایِ من! تازه حتما بقیه‌ی آدم‌های آن مجموعه‌ی چهارطبقه هم به‌نوعی رنجیده باشند. از وقتی تصمیم گرفته‌ام آرام‌تر باشم، انگار یک کارگاه تراشکاری توی ذهنم افتتاح شده است و کارگرانش از صبح تا شب بهانه و دلیل و توجیه می‌تراشند برای رفتار سایرِ آدم‌ها! تا مبادا از تذکراتم کسی برنجد! ولی تذکر ندادن هم، قانون را به انزوا می‌کشاند! فرزندِ بی‌خوابی و بدخوابی، سردرد است! خدا امروز را به‌خیر کند. 🖋زهرا ابراهیمی 🍃۱۸ بهمن ۱۴۰۲ https://eitaa.com/roznevesht