او در مصاحبهای با تایم میگوید «من خودم در مقطع دکتری تحصیل کردهام. کتاب مینویسم. استاد دانشگاه بودهام. چنین نیست که خارج از این سیستم ایستاده باشم و به آن انتقاد کنم» ولی بهاین نکته نیز اشاره میکند که نظام آموزشی فعلی پاسخگوی نیازهای بسیاری از مردم نیست.

به اعتقاد او، «ما درکی بسیار محدود از هوش را مبنا قراردادهایم، و گرچه عملکرد دانشگاهی بهنوبۀ خود مهم و برای علاقمندانش سودمند است، اما نباید بهمثابۀ تنها مقیاس ذکاوت در نظر گرفته شود».
رابینسون والدین را تشویق میکند به آنچه تاکنون تحصیلات خوب میدانستند از نو بیاندیشند و روشهای متفاوت یادگیری را برای فرزندانشان بهکار گیرند. همچنین از آنها میخواهد در تغییر نظامِ آموزشیِ فعلی بکوشند، نظامی که بهاعتقاد او نتوانسته خود را با نیازهای قرن بیستویکم تطبیق دهد. اینها همه موضوعات اصلی کتاب جدید اوست که همین سهشنبه منتشر شد: شما، فرزندتان، و مدرسه: بهترین مسیر آموزشی را بیابید۱.
رابینسون میگوید: «اغلبِ پدرمادرهایی که با آنها صحبت کردهام گرفتار این تفکر اشتباهاند که برای رسیدن به عالیترین نتایج، بهترین کار این است که مداوماً فرزندشان را تشویق کنند که بالاترین معدل را بگیرد و به برترین دانشگاهها راه پیدا کند ... بحث من این است که مسیرهای منتهی به موفقیت بسیار متنوعاند ولی این روزها دیگر بهاندازۀ کافی امتحان نمیشوند».
رابینسون -که سخنرانیاش با عنوان «آیا مدرسه خلاقیت را نابود میکند؟»۲در یکی از سخنرانیهای تِد سال ۲۰۰۶، با ۵۲ میلیون بازدید همچنان پربازدیدترین ویدیو در تِد است- معتقد است: تعداد بالای آزمونهای استاندارد در مدارس، اولویتدهی به رشتههای علوم، فناوری، مهندسی، و ریاضیات در برابر رشتههای علوم انسانی، حد بالای استرس و نگرانی در میان دانشآموزان، و رویهای که بهسمت تکالیف بیشتر و ساعات استراحت کمتر پیش میرود، بسیار مشکلآفرینند.
برخی از دستاندرکاران آموزش، ازجمله بتسی دواس، وزیر آموزش ایالات متحده، بااین توجیه که والدین باید قدرت بیشتری در تصمیمگیری راجعبه تحصیلات فرزندشان داشته باشند، از طرحهایی مانند آزادی انتخاب مدرسه۳یا مدارس پیمانی۴ حمایت میکنند. اما رابینسون منتقد طرحهای کوپنی۵است، چراکه بهعقیدۀ او چنین طرحهایی باعث کاهش بودجۀ مدارس دولتی و همچنین «افزایش مدارس پیمانی با کیفیتی مغشوش» شده است.
رابینسون معتقد است یک مدرسۀ خوب -فارغ از اینکه دولتی، خصوصی، یا پیمانی باشد- باید برنامۀ آموزشی گستردهای را ارائه دهد که زبان و ادبیات، ریاضیات، علوم، هنر، علوم انسانی، پرورش جسمانی و مهارتهای زندگی ازجمله بینش مالی و علوم تغذیه را دربرگیرد. او والدین را تشویق میکند که درصورت فقدان چنین گسترهای، بهجای تحمیل یک نظامِ آموزشی ناکارآمد به بچهها، با همکاری معلمان و مدیران موسسۀ آموزشی فرزندشان به رفع این نواقص در خارج از محیط مدرسه اهتمام ورزند، یا بهکلی روش آموزشی نوینی را در پیش بگیرند.

به گفتۀ رابینسون: «لازم است مطمئن باشید که فرزندانتان اساساً در مدرسه خوشحال هستند. ... فرزندان ما پیوسته نشانههایی بروز میدهند که بیانگر علایق و شخصیتشان است». مثلاً ممکن است همۀ بچهها با لِگو بازی کنند ولی آن بچهای که یک سازۀ کامل و پیچیده میسازد احتمالاً در آینده معمار موفقی میشود. همۀ بچهها ممکن است نقاشی کنند، ولی آنکه قرار است در آینده کاریکاتوریست شود، احتمالاً تمام حاشیۀ دفترچههایش پر از طراحیهای پرنکته است.
کِیت، دختر رابینسون، که اکنون مشاور نوآوری در آموزش است، در بچگی عروسکهایش را ردیف میکرد و به آنها درس میداد. اما در زمان مدرسه با ساختار سنتی آموزش مشکل پیدا کرد. او در سخنانی از دشواریهای حضور در محیط بسیار رقابتی دبیرستانی در لسآنجلس یاد میکند؛ مدرسهای که در آن، همۀ دانشآموزان در آرزوی راهیافتن به دانشگاههای آیویلیگ۶ بودند و «اگر در آزمونی نمرۀ کمتر از ۹۵ درصد میگرفتند، واقعاً گریه میکردند».
در ۱۶سالگی والدین کتی به او اجازه دادند مدرسه را رها کرده و بهدنبال شغل، کار داوطلبانه، یا مسیر آموزشی دیگری برود. او در دورههای مختلفی ازجمله جواهرسازی و خیاطی شرکت کرد، در کلاسهای روانشناسی کودک در کالج عمومی شهر ثبتنام کرد، در دورههای تکمیلی دانشگاه یوسیالای به تحصیل در آهنگسازی پرداخت و در این صنعت مشغول بهکار شد. خودِ کیت دراینباره میگوید: «زندگیام تازه شروع شد. هرچه میتوانستم جذب کردم. بسیار آموختم. گویی نور زندگی دوباره به من برگشت، و دوباره شادمان شدم. ... همهچیز از لحظهای که مدرسه را رها کردم شروع شد».
طبق آمار وزارت آموزش، در سال ۲۰۱۲ حدود ۱.۸ میلیون کودک آمریکایی در خانه آموزش میدیدند؛ این تعداد