حریر تغزل ای از حضور عشق، وجود تو پیش‌تر می‌خواهمت همیشه تو را، هر چه بیش‌تر! می‌خواهمت چنان که نفس، سوز و ساز را می‌خواهمت، چنان که قفس، دشت باز را می خواهمت، چنان که زمین، آفتاب را می خواهمت چنان که عطش، جام آب را می‌خواهمت، چنان که تو را آسمانیان می‌خواهمت چنان، که تو را جملۀ جهان می‌خواهمت، بسان یقین در دل شهود بر آب و آه و آتش و آیینه‌ات، درود! می‌خواهمت، همیشه تو را، هر چه بیش‌تر از عشق و از نماز و دعا، هر چه بیش‌تر آن گونه‌ام که اشک، مجال نیاز را آن گونه‌ام که شرم، تماشای ناز را آن گونه‌ام که شوق، پگاهِ سپیده را آن گونه‌ام که ذوق، نگاهِ دو دیده را حالا نبین که بر قدمت، پر گشوده‌ام یک آن نبوده، اینکه به یادت نبوده‌ام ای من فدای عشق حسن، هم حسین تو هم شور خیبرانه و بدر و حنین تو! می‌خواهمت به قدر تمام غریبها غربت‌کشیدگان نه فقط، بی‌نصیبها □□ وصف تو را اگرچه تغزّل، رقیب نیست از لطف تو، چکامۀ من، بی‌نصیب نیست گه‌گاه میشود به قلم، جاری این بیان: در وصف تو مجال سخن را، خطیب نیست! اهل بلاغتم، ولی از شرم خطبههات در چامه‌ام کلام، کلامِ ادیب نیست بادا اگر فدای تو، آیینۀ دلم اصلاً برای اهل تماشا، عجیب نیست مرد همیشه زندۀ تاریخ اولیا! جغرافیای عشق تو را کس رقیب نیست! دلگیر میشوم به خدا، ای امیر من! وقتی مشام خانه پر از عطر سیب نیست هر گاه، یاد مهر شما میکند دلم دیگر برای عشقِ کسی، ناشکیب نیست ای با تمام غربت من، آشناترین هر کس که در کنار تو باشد، غریب نیست! □□ می‌خواهمت به قدر تمام غریبها می‌خواهمت به قدر همه ناشکیبها می‌خواهمت چنان که تو را، چشم جبرییل(ع) می‌خواهمت، چنان که تو را، حضرت خلیل(ع) می‌خواهمت، همیشه تو را، هر چه بیش تر از عشق و راز و اشک و دعا، هر چه بیش‌تر ... جز عشق تو، چه دلخوشی‌ام هست در جهان جز مهر تو، چه توشه مرا، در دل و زبان می‌خواهمت، چنان که تو را آسمانیان می‌خواهمت، همیشه تو را، جانِ جانِ جان! مکتب شعردینی درایران سیدعلی اصغرموسوی قم— 1387 https://telegram.me/saapoem https://eitaa.com/saa_institute